دیوانه

خدا همیشه به دیوانه ها حواسش هست

زندگی جریان دارد

اینکه هنوز 
زنی هست که در شلوغ ترین پارک بنشیند
و در حالی که به بازی فرزندان کوچکش خیره شده 
دست همسرش را ببوسد؛
اینکه هنوز آقای سپید موی دوست داشتنی
با گاری آبیش
کیک و آبمیوه می فروشد؛
یعنی هنوز
 زیر پوسته ی سخت این شهر زندگی جریان دارد
و میتوان بی خیال اخم های درهم پدر
لبخند زد به پیرمرد دوست داشتنی آبمیوه فروش:)
خدا اگر دنبال یک دلیل برای فرستادن رحمتش باشد
یقینا این عاشقانه های کوچک است:)








صالحه.ن

پ.ن:روبروی مغازه ی اغاجونم(پدر بزرگم)یه اقایی هستن با گاری آبی 
یه پیرمرد مو پشمکی بغلی:)میرفتم کیک و ساندیس میگرفتیم ازش!
خیییلییی دوس داشتنیه...نمیدونستم هنوزم هست انقدر خوشحال شدم دیدمش اصن روزمو ساخت :)کلی نوستالژیک

بعدا نوشت:الان ک ب عنوانم دقت کردم یاد تبلیغات بیمکث افتادم!
۰ موافق ۰ مخالف
ببین دختر منم که اینقدره بوالهوسم اگه این همه بوس بوس بوس میکرد تو نوشته هاش اخمام تغییر حالت میگرفتن، گرچه به سمت گشادگی =)
اما خب بعید میدونم این خاطره سازهای من هنووووز فرصت خاطره شدن داشته باشن، بهله زندگیه دیگه...

با اسمت=))مجبوری مگه؟ نه دیگه برا اقای پدر طبیعی شده ینی طبیعیش کردم!! :)

صالی اگه فردا میای برات چیز کیک بیارم
میای؟؟؟؟
امشب ذورس کردم همش تو میومدی جلوم داشتم میخوردم
گفتنم اگه فردا میای برات بیارم
+
منم مث تو اصن انتطار نداشتم ولی حساب مردم شدم 18/11
واقعا با اون امتحانای من عالییییییی بوده

عاری میعام عااااخخخخ جووووننننن چه وقتای خوبی میام جلو چشتقرررر دسسسس ایوووووللل خعللییییی خوبههههه بیگ لایک

ایییییی جان این حسیه که من به پدر مدرسه البتداییم دارم
هر موقع میبینمش عشششششششق میکنم

این پیرمرده تو عکسم از عشقای منه

سلاااااااام
واقعا زندگی رو میشه توو خییییلی چیزای ساده دید ...
من عاآشق پیرمردام از اونجاییکه هییییچ وقت حس بابابزرگ داشتن رو تجربه نکردم

سلاام زهرای عزیز:) بعله متاسفانه دیده ها نا بیناست عزیزم!متاسفم خدا رحمتشون کنه

عزیزم ... چ جذاب :)
+
روب روی ماهم ی پیرزن پیرمردی زندگی میکنن
ک ساعتای شیش اینا میان تو حیاطش میشینن، قناری و رادیوشونم میارن و روشن میکنن !(اصن نمیزارن درس بخونیم ، وسط درس یهو یکی داد میزنه"ی سلااام پر انرژی ب همه شنونده ها... "،سکته رو میزنیم)
بعد ی ساعت و اینا نوبت زنگ زدن میرسه!
تلفن و میزارن رو ایفون و بلند بلند (مثه اینکه گوشاشون سنگینه!) شروع میکنن با دختر و پسر و نوه و پسر عمو و دختر عمه و عروس دختر خاله و ..........
ب حرف زدن و احوال پرسی
غزال میگه من موندم این همه حرف و از کجا میارن!
بعدش تایم غذا خوردنشونه(صدای قاشق و چنگال و اینا)
وساعتای ده ایناهم دیگه میخابن (بچه های خوبین)
اصن زندگیی ینی همین
(البته اینکه صبح ها هم صدای تخلیه کردن دماغ اقای همساده رو میشنویم !رو سانسور کردم :دی )

چ طولانی شداا !

مرسی کلا زندگیتون باهمه انگار سوال بیتون پرده کشیدن یا دیوار دیگه صدای خالی کردن دماغ چرا؟؟ عی وای مریم مردم از خنده

ب جون خودم همه رو میشنویم
اصن زندگیمونو با زندگی اونا تطابق دادیم...
قطعن ساعت هفت تایم درس خوندن نیس!
+
خونمون ویلاییه و نسبتا قدیمی( مامانم اینا 22ساله ک از اول عروسیشون همین جان)
کوچه هم تنگه (بعله،عروس قشنگه اخ بله)
حیاط اونا هم ک ...
ینی پنجره رو باز میکنیم قشنگ مشرفیم ب حیاط اونا !
+
مامانم صبا با صدای دماغ اون پا میشه

واای خدای من!! عاخی^_^ چقدر قشنگ!! بحححح بحححح چه صدای گوش نوازی!! اینو گفتی... باز اینجا صبا صدای جیک جیک میاد

خیلیییی،صدای زندگیه اصن!
+
صدای گنجشکا خیلی لذت بخشه ...
ولی ی چیز دیگه :
این قمری های خونگی هستن ...(تو مشهد بهش میگن موسی کوتقی!)
خیلیی منگولن
صبا دارن پرواز میکنن یهو بومممممممم
میخورن تو شیشه
یَک صدای باحالی داره

!! عاره خیلی بعد از نماز صوب صداشون میاد و بعدتر از جایی که ما خونمون تو خیابونه صدای ماشینو مغازه ها و غیره... وااای خداااا شنیدم اسمشو!موسی کوتقی اسمشون خیلی فانه چههه احمقننن!!! شیشه رو نمی بینن؟؟ وااای

دقیقن :) ی ی ساعت بعد از نماز صبح شروع میکنن !
+
اره .. من موندم واقعن کی همچین اسمی رو رو این بدبختا گذاشته
+
نهه ،نمیبینن!
من عشق میکنم با اینا ها

چقد امشب حرف زدم !!

الهی طفلیا خوب کردی دلم پوکیده بود تنها

در پناه رحمت خدا باشی ..
با بهانه یا بی بهانه...

چ دعایی خوب بود مرسی چسبید همچنین

عزییییییییییییییییییییییییزممم..
فک کنم همه نوه های مغازه بروی عاقاجون با اون پیرمرده خاطره داریم..
من آدامس بیشتر می گرفتم منتها..
صالی هیچ کدوم از پرنده ها شیشه رو نمیبینن..
حالا ک امتحانات تموم شده..کارنامه ات هم دادن..پیشنهاد می کنم انیمیشن لک لک ها رو ببینی
خیلی فانه
جا داره اشاره کنم ..خوشبختی اینه ک..یکی از این پیرمرد گوگولیای مهربون پدر شوهرت باشه
ده سال از عاقاجونمون کوچک تره ولی انقد مهربون و دوست داشتنی عه
ک وختی میبینمش نمیشه دقیقه ای ی بار تو دلم قربونش نرم:)))))))))))))))))))

وااااییییی خعلی عشقه عاطی تو تنها کسی ک هستی ک میتونی اوج عشق بودن گاری ابیشو تصور کنی عهههه؟؟همشون احمقن ینی؟؟الهییی یهههه عاللللمههه فیلم گرفتم کتابم نامیرا و بیوتن بیوتنو خوندم نامیرا رو نه تازه کتاب من پیش از تو,همون ک فیلمشو دیدیم,پیدا کردم واااااااییییی عاخی...عاطفه مامان بزرگت هم از اون پیرزن بغلی دوس داشتنیاهستن ینی اگه یکم دوز خل بودنم بالاتر بود یقیینا میپریدم میچلوندم تو بغل مامان بزرگتو...ازش عکس بگیر مشتاق دیدن پدر شوهرتان

زندگی جریان داره

روز ماهم ساخته شد با تصور اون پیر مرد دوست داشتی

لطف دارید

آخی چه نازیه این پیرمرد دوست داشتنیه تو عکس...
می شه یک دنیا دوستش داشت :)
دلم برای پدربزرگ جانم تنگ شد...

صالحه پستت خیلی لایک داشت خیلی

خیلی عاشقشم انقدر ک هی برم نگاش کنم عزیزم... ممنون مهناز خوبم

جدی عاطفه؟!
پس چرا مثلن گنجشکا ب شیشه ما نمیخورن؟ عایا
+
ی سوال ببخشید صالی جان، ازدواج کردن حاج عاغاتون؟
چرا همه میگن پدر شوهر بهتر از خود شوهره؟
مامان من ک از اول پدرشوهر نداشته !

عزیزم وقتی پدر شوهر داره مزدوج شده دیگه:دی والا من تجربه نداشتم بدونم:دی

وووووووووویییییییییییییییییی جیغغغغغغغغغغغغغغغ
خیلی باحاله
باز کن جعبه رو ببینم چیه
به خدا از این دوتا بعید نی بمبی چیزی باشه
وویییییییییییی صالی برش دار قبلی رووووو
بدووووو غلط کردمممممممم
بمیری چرا نظرات بازه اهههههههه

حرص نخور

صالییییییییییییییییییییییی
کجا رفتیییییییییییییییییییییی

خابیدم

به جون خودم اون 231 نفر بازدید من بودم از بس اومدم رفتم
برو دعا به جونم کن امار وبت رف بالا

:دی خدا حفظت کنه

بسیار سازنده بود و بسیااااااااااااااار خوشحالم که نظر گذاشتین، الان یه سر بزنید و ببینید بهتر شد یا خیر
در ضمن این شعر هایی که نوشتین خیلی حس خوبی داره تبریک می گم

ببخشید واسه دخالتم در اسرع وقت میام ممنون

رمزم دوتا شماره اخر خونتونه

میام

این آغا جون با غین خیلی خوبه:))))

خیییییییلیی بیشتر از خیلی

آغا جونم که رفت، دیگه محله قبلی برام قابل تحمل نبود
آغا جونم مغازه داشت...

خدا رحمتشون کنه

ینی خوبه یکی بخواد بمیره به تو کامنت بده بیا کمکم

خاب بودم الانم مهمونیم بعدا میام سر فرصت

تو خودت مگه مجبوری که هی اسمتو بنویسی؟ من دلم میخواس دنیا اونقدر تلطیف میشد که همه آدما بی نام میشدن ~_~
حالا دیگه میری پیرمرد بازی و اینا D:

:)ادمای بی نام :|||همین

تبلیغات بیمکث!
چه جذاااب..
عاشق این زنده شدن نوستالژی هاام من ینی
+پیرمرد بغلی و خوب اومدی!! تازه موپشمکی هم هس!

منم...

دوس داشتم خود پیرمرده توصیفاتتو درمورد خودش میشنید!
دلم کیک و ساندیس خواست :)

وااااییی فک کن..!!! از این ساندیسا که نی رو باید میزدی توش هی نی میشکست!!!

یقینا این عاشقانه های کوچک است

خیلی قشنگ و پر معنی

خوشحال میشم سر بزنی..

:)) سپاس حتما

ایناقشنگن

مرسی

«دیوانه بودن همیشه بد نیست
میتوانی دقیقا وسط نقطه ی انجماد بایستی
و سرت از فکری شیرین گرم سوختن باشد:)»

این طبع که من دارم با عقل نیامیزد....

آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان