دیوانه

خدا همیشه به دیوانه ها حواسش هست

و احتمالا هیچ کس

چادرش باد میخوردیک دست سیاه پوشیده-شاید عزا-و میدود!آنقدر تند که باد در چادرش بیچدبه کفش های طبی پاشه دارش نگاه میکنمو گیره ی طلایی مرغ امین روسری اشزندر خیابان میدود و گریه میکند.و احتمالا هیچ کس-که آغوش مردانه ای داشته باشد-او را در آغوش نمیگرد!زندر خیابان میدود و گریه میکندآنقدر خشمگینکه لرز-نه از سوز پاییز- تن نحیفش را تاب دهد.به چشم های مشکی اش نگاه میکنمو حلقه طلا سفید دست چپشبه تضاد سیاهی و سفیدی فکر میکنمو احتمالا هیچ کس-که دست های گرمی داشته باشد-نمیفهمد "زن"چه واژه ی سرد و تنهاییست!
۰ موافق ۰ مخالف
«دیوانه بودن همیشه بد نیست
میتوانی دقیقا وسط نقطه ی انجماد بایستی
و سرت از فکری شیرین گرم سوختن باشد:)»

این طبع که من دارم با عقل نیامیزد....

آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان