از تمام توخنده های ریز باغچه رابرای خودم نگه میدارمکه گه گاهمهربانی بودنت را به یاد بیاورم در اوج سکون این خانهتودر من غرقیو هیچ کس جز بنفشه های کنار گوشمصدای بارانی تو را نخواهد شنیددر من بمانحتی دور تر از تمام ستاره ها...صالحه.نپ.ن:حس میکنم خیلی وقت بود عاشقانه نگفته بودم :)یه عالمه حس خوب دارم :)) ...
و آتشی که بوددر من سکوت کرد...!گاهی حوصله ی کلمات نمیکشد؛که شعر شود...که حرف شود...!!آدم های پر حرف سکوتشان هم پر حرف استلطفا زبان سکوت را یاد بگیرید...!صالحه.ن
درخت ها،شاخه میکنند تا نور.آفتاب گردان ها رو میکنند به خورشید.پروانه ها میچرخند دور شمع.حشرات طواف میکنند دور چراغ.ولی از همه عاشق تر؛آدم هایند...در خود فرو میروند؛و خدا از رگ هایشان بیرون میکشند!از کنار هم ساده نگذریدشاید این مردی که گذاشتنور را در خود یافته بودشانه هایش را ببوسیدصالحه.ن