دیوانه

خدا همیشه به دیوانه ها حواسش هست

حسرت



صدای شرشر آب می آیدولی ناودان ها خالیست...چمدان های شهر بی مسافر مانده اندو باران قصد سفر داردآخرین بازمانده نیزسیگارش را زیر پا له کرد و سوار قطار شد...و چمدان جا ماند..و باران تنها شد...از این پس شهر در حسرت خواهد ماند!صالحه.ن
۷ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

بوی باروت

هوا بوی باروت داردهمه داریم جنگ را نفس میکشیمچه من-که ابلهانه شعر عاشقانه مینویسم-چه آنکه بر جنازه ی پاره پاره ی طفلش میگرید...این هوا بوی باروت داردنه بارانهمه درگیر این بیماری هستیم!!صالحه.ن
۷ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

شاد بودن

شاد بودن حاصلی جز گریه های مخفی و تنها نداشتکاش امشب حضرت پاییز با باران به من نازل شودصالحه.ن
۴ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

غروب...

غروب ها...از تو به باران شکایت میبرم...که با بغضت،تمام شهر را ابری کرده ای...!!صالحه.ن
۳ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

پنجره را باز کن!

و زمین باران خورده
بوی پاییز را تداعی میکند...
پنجره را باز کن
و حس کن بوی مرا
 که در شهر پیچیده است...!!


صالحه.ن
۱ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

باران شمال

و چقدر این اجبار سخت است...مثل باران شمال...که هوس باریدن دارد و نمیتواند ببارد!!!صالحه.ن
۹ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

باران می بارد...شعر های من به تاراج میرود!

باران میباردو غسل میدهد تن عریان خیابان راباران چند روزیست میهمان شب های عیدمان شدهمیهمان دوست داشتنی ای روزهاوباد میوزد...باد میوزد و کاغذ های شعرم را به یغما میبرد...آهای باد...مواظب باشمن دخترم"دختری با گیسوان شانه خورده در افسون شعر ها"یادت که هست!؟وهنوز باران می باردوهنوز بارانآسمان دارد گیسوان مشکی شبش را شانه میزند....
۱ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

باران

خیابان خیالم خیس شده...نمی دانم از اشکهایم یا از این هوای ابری؟چتر نمیخواهم...کمی تن سرما خورده ام آغوش باران میخواهد...مهم نیس تب میکنم!مهم نیست تنهاییَم...!باران امشب...سردی آشوب من است!دوست دارم گم شوم در ازحام شلوغ خیابان ها!در بین بیخیالی مردم...در آغوش باران...وبی جهت تر از همیشهراهی شرق نگاه تو شوم!
۳ نظر ۰ موافق ۰ مخالف
«دیوانه بودن همیشه بد نیست
میتوانی دقیقا وسط نقطه ی انجماد بایستی
و سرت از فکری شیرین گرم سوختن باشد:)»

این طبع که من دارم با عقل نیامیزد....

آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان