دیوانه

خدا همیشه به دیوانه ها حواسش هست

بنز قدیمی من💚

این مدت پر از حرف بودم و هی نگفتم و ننوشتم...

 

آرشیو وبلاگ و که نگاه میکنم میبینم اینا صفحات زندگی منه.

از طرفی احساس اطمینانم خیلی به خطر افتاده بخاطر باگ های رفع نشنونده!

او از طرفی هم اینجوریم که من چقدر نوشتن تو این فضا رو دوست دارم. و چقدر هیچ بستری مثل اینجا نمیتونه باشه .

هرچند هر بار اسم وبلاگ بین دوستان میارم 

اینجورین که « وااااااییییییی تو هنوز وبلاگ دارییییی؟»

دل نکندن ازینجا نوشتن ، برام حس پیرمردی رو داره که بین همه ماشینهای اپشنالِ جدید

دلش هنوز بندِ بنز قدیمی خودشه.

 

 

 

پ.ن: احتمالا فکر کردن بهش کمک می‌کنه ک مراحل دل کندن راحتتر طی بشه☘️

۲ نظر ۵ موافق ۰ مخالف

صدسال به این سالها

هر سال که میگذره از تقویم عمر

اینجوریم که چیزی که واقعا برام ارزشمنده

آدمهای زندگیمن🌱

و خداروشاکرم از بودنشون.

خداروشاکرم برای اینکه یاد گرفتم ببینم و قدربدونم ، بخوام و بسازم و اگر لازمه ترمیم کنم.

خلاصه که احساس غنا دارم.

 

 

۰ نظر ۲ موافق ۰ مخالف

یادگیری این مدت

 برای هزارمین بااار قدرتمندی چیزهای ساده رو دیدم:

۱.گفتگو قدرتمنده.به اشتراک گذاشتن قدرتمنده.مشارکت و مشورت گرفتن قدرتمنده.

و پرسیدن.

- همین امشب یه آدم غریبه ازم پرسید خب نیتت ازین چیه؟

و من صادقانه که نیتم رو که نگاه کردم دیدم دقیقا خیلی ازین گفتگو ها برخواسته از اینه که من نیتم چیز دیگه ای هست.

و تو این نقطه خلوص نیت برام معنادار شد.

 

۲. اقدام کردن.

تو دفترم نوشته بودم چند وقت قبل:« کاش یه اقدام گرای لعنتی بودم!» و بلافاصله بعدش نوشتم« همین که اینو «می‌نویسم» مشخصه چقدر اقدام گرام!»

ولی اقدام کردن سبکی داره برام.

 

۳.انتخاب

امروز شفاف و صادقانه دیدم که من خیلی وقت می‌ذارم برای یادگیری(تو فضای خارج از مدرسه و عاشقشم و روونم باهاش و وظیفه ام می‌دونم ، هیچ انتظاری هم در مقابلش ندارم ، درواقع جز شروط بدیهی کارم و زندگی حتی پذیرفتم اینو که یادگیرنده مادام العمر باید باشیم)

ولی اینکه مجبور باشم مثلا کارهایی مثل بازخورد دقیق و توصیفی، یا درآوردن اختلالات املایی رو خونه انجام بدم زورم میاد 😅 چون اگر تعداد کلاس استاندارد باشه یا یک کمکی سر کلاس باشه اینا جاش تو کلاسه اتفاقا / در واقع ساختار رو مسئول و مقصر می‌دونم.

و سختم میشه که بار مسئولیت اونو بردارم دیگه🤕

از طرف دیگه، نیازم به قدرشناسی هم برآورده نمیشه درمورد همون بخشی از کارها که به خونه میارم.

نه از طرف سیستم نه از طرف افراد.

میبینم که من ساعت های زیادی درگیری فکری و اجرایی برای طراحی های مختلف کلاس دارم (از طراحی تکلیف و طرح درس و پروژه....تا سازوکار و ساختار چیدن برای روند رشدی تربیتی بچه ها)

اون ساعت ها که اصلا جز ساعت کاریم حساب نمیشه بماند ، بازخورد عموم هم اینه : شما معلمان که راحتید و حقوق مفت میگیرید و....

ولی برای یه لحظه به خودم گفتم :« ببین صالحه کاری ازت برنمیاد در مقابل این ساختار ، میتونی دست بردارید از ایده آلی که از معلمی داری و بگی ساختار باید فکرشو بکنه ،یا اینکه بایستی پای چیزی که میخوای...انتخابت چیه؟

با قلبی دردناک انتخابم ایستادنه...»

 

۱ نظر ۳ موافق ۰ مخالف

ما روی تو حساب کردیم

امشب دوباره مدام زمزمم شده بود :

«ربنا لاتحملنا ما لاطاقة لنا به»

 

تو یادداشت هام از احوالاتم نوشتم .

چشمم خورد به یادداشتی که پارسال مهر گذاشته بودم.

از چشم های اشکیم تو دلتنگی علی.

و نوشته بودم:

«از روزهای سرد پاییز

از دلتنگی

از شب های تنهایی

و زمزمه های ریناوَلَا تُحَمِّلْنَا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا

وفکر های گمانی بیش نبود تحمل دوری و فراق....»

 

دیدم امسال چقدر طاقتم بزرگ تر شده.

نمی‌دونم سال دیگه که باز بخوام این دعا رو زمزمه کنم برای چیه؟

ولی لطفا،

رَبَّنَا وَلَا تَحْمِلْ عَلَیْنَا إِصْرًا کَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِنَا ۚ

رَبَّنَا وَلَا تُحَمِّلْنَا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِ ۖ

وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا ۚ

أَنْتَ مَوْلَانَا...🌱❤️

 

۳ نظر ۱ موافق ۰ مخالف

از زمزمه ها

«با صدهزار مردم تنهایی

بی صدهزار مردم تنهایی»

۰ نظر ۲ موافق ۰ مخالف

برای یادآوری

و در نهایت، وصل شدن به ارزشها.

۰ نظر ۲ موافق ۰ مخالف
«دیوانه بودن همیشه بد نیست
میتوانی دقیقا وسط نقطه ی انجماد بایستی
و سرت از فکری شیرین گرم سوختن باشد:)»

این طبع که من دارم با عقل نیامیزد....

آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان