اولین بار این ترکیب رو از خانم شبیری شنیدم درمورد حضرت عباس ،
خلاصه و چکیده اش؛به فهم من، این بود که « حضرت عباس، مصداق غلبه ی همواره ی تعهد برتخصص هست؛ تخصص ایشون چیز دیگری بوده ولی در کربلا سقا میشن و...»
دیگه بیشترش رو خودتون فکر کنید و کیف کنید.
و ازهمون موقع یه گوشه از ذهنم به «تعهد » فکر میکنه.
اینکه چقدر تو زندگیم غلبه ی تعهد دارم؟
حالا اینکه «آیا تعهد بر همه چیز غالبه یا خیر»؟ سوالیه که الان براش پاسخ قطعی ندارم.
بیشتر بررسی تجربه محور و موردی بوده و تا الان این بوده که انگار میخوام تعهد غالب باشه.
اونروز که میرفتم موسسه به تعهد فکر میکردم تو راه.
باید نیم ساعت پیش اونجا میبودم ، ولی دو دقیقه دیگه میرسیدم!
به خودم گفتم چرا متعهد نبودی به جلسه؟
خودم جواب داد: متعهد بودم که دارم میرم.
پرسیدم: با نیم ساعت تاخیر؟
جواب داد: آیا تعهد زمانی همه ی ابعاد تعهده؟
فکر کردم ، احتمالا نه، من متعهد بودم به اینکه قبل از بیرون اومدن از خونه ، یکسری رسیدگی ها انجام بدم، متعهد بودم پیام بدم که میام ولی برای شروع منتظرم نباشید و متعهد بودم برم که نظرم رو درمورد اون بخش از دوره که بودم منتقل کنم.
و بعد فکر کردم به اینکه به چه چیز ها ، کارها و آدمهایی متعهد میدونم خودمو؟
یوقتایی انگار بین اینهمه تعهد ، اولویت بندی میکنیم ناچارا، انتخاب میکنیم به کدوم رسیدگی کنیم.
گزینه های دیگه ای هم هست؟
احتمالا باشه... شاید هنوز من اونقدر خلاق نشدم.