من شاید همون مرد خسته ای باشم که با یه بغل خرید و عشق از سرکار برمیگرده
و خستگیشو اویزون میکنه به جالباسی کنار در.
شاید همون زنی باشم که موهای کوتاهشو تو اینه مرتب میکنه و به غذای امروزش فکر میکنه.
شاید دست فروش کنار خیابون باشم که گلاش داره پژمرده میشه.
یه دختربچه که موهاشو خرگوشی بسته و دامن صورتی داره.
من ممکنه؛همین اجرای سرخ خونه ی همسایه باشم
یا دوچرخه ای که به دیوار تکیه زدم
من شاید...
یه خیال سیال و شناور باشم که وجود نداره!