جمعه ۱۱ تیر ۹۵
بعضی وقت ها هست که یک عالمه حرف داری...یک عالمه بغض داری...تند تند حرف میزنی توی دلت..تند تند تایپ میکنی....ولی آخر کاردستت رو میذاری روی یه دکمه گوشه ی صفحه و همشو پاک میکنی...و بعد اروم اروم و محتاط شروع میکنی به نوشتن یه چیزهایی که اصلا منظورت نبود!!یه حرفهایی پر از سه نقطه...کاش لااقل کسی بود که بشه براش سه نقطه هاتو تفسیر کنی...کاش...بعضی بغض ها واگیر داشتاونوقت راحتتر میشد حرف زد...مهم نیست...خدا حواسش به سه نقطه ها هست...ولی یه بغضایی باید واگیر دار بشن...یه سه نقطه هاییتوی هیچ دفتری جا نمیشن...خدایا...کاش بعضی بغضا بی حرف واگیر داشت...کاش...صالحه.ن