دیوانه

خدا همیشه به دیوانه ها حواسش هست

در ستایش دست ها

داشتم فکر میکردم من اگر عکاس بودم آلبومی درست میکردم و نامش را می گذاشتم « در ستایش دست ها».

از دست های علی عکس می گذاشتم وقتی گردوها را در مشتش میشکند.

دست های مادرم وقتی کباب شامی درست میکند.

دست های پدرم وقتی کارهای فنی انجام میدهد.

دست های امیرعلی وقتی روی موس کامیپوتر گذاشته است.

و دست های ساجده وقتی دستم را گرفته است.

به دست های آدمهای دوست داشتنی زندگی ام فکر میکردم که ناگهان افسوس دامنم را گرفت.

پس حالا دست های آقاجون را از کجا بیاورم؟

چگونه از آن انگشتان کشیده تصویری ثبت کنم؟

آه که چقدر دیر است برای قاب کردن بعضی چیزها.

و ناگهان امید دمید.

من عکاس نیستم.اما نوشتن بلدم.

چه خوب است حالا هم که ندارمش میتوانم طرح زیبای انگشتانش را با کلمات به تصویر در آورم.

پس در ستایش دست ها« می نویسم» :

در ستایش دست های علی ، وقتی گردوها را میان مشتش میگیرد و با فشاری می شکند.

و من هر بار و هر بار و هربار، انگار که اولین بار است شگفت زده میشوم.

که چطور دست هایم دراین دستهای قدرتمند جا میگیرد.

و در ستایش دست های مادرم، با آن ناخن های همیشه کوتاه و از ته گرفته،

که با حوصله کباب ها را اندازه ی کشیدگی انگشتانش فرم میدهد.

و شکل مودب دستانش وقتی چهارانگشتش را بهم چسبانده است.

در ستایش دست های پدرم، که شمایل انگشتان پدرش را به ارث برده است.

دست هایی پوشیده از موهای جوگندمی و ناخن های کشیده.

وقتی با حوصله و ظرافت سرِ آهن رباییِ چارسویی را به پیچی وصل میکند و می‌چرخاند ،

و فکر میکنم این ظرافت و این مردانگی چطور کنارهم جمع میشود؟

.

.

.

روزی،

شاید ،

دفتری خواهم نوشت...در ستایش دست ها.

۲ موافق ۰ مخالف
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
«دیوانه بودن همیشه بد نیست
میتوانی دقیقا وسط نقطه ی انجماد بایستی
و سرت از فکری شیرین گرم سوختن باشد:)»

این طبع که من دارم با عقل نیامیزد....

آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان