شنبه ۱۴ اسفند ۹۵
وقتی که رفت؛
نه باران میزد،
نه برف که رد پایش بماند!
حتی چمدان هم نبرد!
به ایوان رفت...
فندکش را از جیب راستش بیرون آورد..
سیگاری آتش زد
و خودش را در دودش خفه کرد!
به گمانم سال ها میشود که برنگشته!
صالحه.ن