دیوانه

خدا همیشه به دیوانه ها حواسش هست

لطافتش را حس میکنم:)

عکس و تصویر

چیزی که واقعیت دارد
این است که زندگی صبر نمیکند که ما بنشینیم و ناله کنیم و فغان سر دهیم!
حتی برای همدردی هیچ شانه ای را نمی فشارد!
زندگی میرود و ما همیشه بخاطر این نشستن و غصه خوردن هاست
که باید بدویم تا به آن برسیم!
و اینطور میشود که هیچوقت نمی فهمیم کِی زندگی میکنیم؟
هیچ اندوهی آنقدر بزرگ نیست که جوانه ی سبز شمعدانی لبخند بر لبت ننشاند !
هیچ زخمی آنقدر غمیق نیست که آغوشی آن را پر نکند !
و هیچ بغضی نیست که در صدای پای آبِ سهراب گم نشود...
لبخند میزنم و دست از پنجره بیرون میکنم .
زندگی همینجاست...
آنقدر نزدیک که لطافتش را بین دو انگشت سبابه و شستم حس میکنم:)




صالحه.ن

پ.ن:اگر  احساس نکردید یکم مرطوب کننده به دستتون بزنید جواب میده ؛)
۰ موافق ۰ مخالف
لابد اگه یه دوربین بهت بدن و ازت 10 تا شات بخوان و یک روز فرصت داشته باشی سرراست میری از تو سوانح سوختگی و اورزانس و زندان و بهشت زهرا از دسته گل هایی که برای سانحه دیده ها و زندانیا و مرده ها آوردن عکس میگیری!
بکش به کولت =)))

بکشم ب کولم؟!_نفهمستم_ میتونی امتحان کنی انقد صحنه خفن سراغ دارم و انقد سوژه عکس دارم ک نرم سراغ اونجور جاها:)) (داخل پرانتز عرض کنم ک فهمیدم منظور کلیتو ب گمونم)

خیلی هم خوب

ممنون

سلام صالحه خانوم.این متنتون هم عالی بود.
خیلی قشنگ می نویسید

سلام ممنون لطف داری

چقدر خوب بوووود
مرطوب کننده ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!
san neh söıle?????
واقعا....
بع بع

:))

یه متن بود میگفت ما همیشه در حال آزمایش شدنیم
به این فکر کنین که سختی هاتون، امتحانیه که ازتون داره گرفته میشه. خیلی راحت تر از خیلی مشکلای دیگه اس

اهووم!

پی نوشت بس بانمک
می دونی عایا چقدر به موقع بود این متنت صالحه... می دونی...؟!!

عزیزم خوشحالم^-^

موافقتمـ را اعلآمـ می دارمـ :) متنتـــ تایید شد :D

:دی مرسی

انگشتــ سبآبهـ دقیقا کدومآ میشهـ؟! :D

همون انگشت اشاره خودمون دومین انگشت بعد شست

پــــ . ن این پستـــ : درگیرتمـ :D

درگیرم نشو مریم من رفتنی ام:دی

اااا چشمم روشن با کی امتحان کردی؟؟؟؟؟

جاااان؟؟؟ چیو با کی امتحان کردم؟؟؟

شعر و متنهاتون واقعا عالی و زیباست.موفق باشین

لطف داری مهربونم:) شماهم موفق باشی:)

امتحان کردی ک نمیاد
حالا کی رو خدا داند

عاها:دی دیگه دیگه

من خودمـ حضرتـ یآر دارمـ :D

به پای هم پیر شید شما و حضرت یار فقد مدیونی اگه عروسیت منو دعوت نکنی

سلام

ممنونم از دعای خیری که در حقم کردی

متنی که گذاشتی فوق العاده بود .

سلام :) ممنون از شما

سلام
خوب استی؟
چرا پست نمیزاری؟

سلام عزیزم:) خوب استم تو خوبی؟ هم نبودم تقریبا و هم پستم نمیومد:))

میای فردا مدرسه؟؟؟؟؟؟؟؟

دخترک اونموقع ک کامنت دادی نبودم ببخشید نیومدم حضرت مادر به کارمان گرفت بسی دهانمان را اسفالت نمود

صالحه من حواسم چندان به صفحات جانبی وبت نبود. خیلی مرسی از معرفی شعله کبود. نمی دونی چقدررر مشتاق شدم که بخونمش. به خصوص اینکه خیلی دلم می خواست از جبران خلیل جبران کتاب بخونم ولی هربار حس خوندنش اونقدر قوی نبود که که با دست و دل لرزون برم سمتش. کتابا رو باید به وقتش خوند.

:)) خیلی قشنگه... خوب توضیح ندادم اما واقعا جذابه فک میکنم خوشت میاد:)

بسم ا....
عنوان وبت عوض شده یا من یه جا دیگه اومدم؟

نه عوض شده... چند پست پایین تر توضیح دادم

عنوان وبت باعث شد سلام هم یادم بره
سلاااام

:)) سلام به روی ماهت

فردا هم نمیای؟؟؟؟!
استخر چی؟؟؟؟

اگه مادر جان ایده ی جدید ندن میام ی سربهتون میزنم-میخام کتابامو بگیرم- استخر هم ک نه

اتفاقا اون قدری خوب توضیح داده بودی که جذبش شدم و تازه گرفتمش هم و به زودی زود اگر خدا بخواهد می خوانمش :) ان شالله که زودتر فرصت کنم.

عزیزم... ان شاالله

زندگی را باید زندگی کرد...

بعله

«دیوانه بودن همیشه بد نیست
میتوانی دقیقا وسط نقطه ی انجماد بایستی
و سرت از فکری شیرین گرم سوختن باشد:)»

این طبع که من دارم با عقل نیامیزد....

آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان