سه شنبه ۵ شهریور ۹۸
میفرماید:
"...فاخذنهم بالباساء والضرآء،لعلهم یتضرعون."
که تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل...
یه تیکه از دیباچه ی گلستان میگه:
«هرگاه یکی از بندگان گنه کار پریشان روزگار؛
دست انابت به امید اجابت به درگاه حق جل و علا بردارد
ایزد تعالی در وی نظر نکند
بازش بخواند؛باز اعراض کند
بازش به تضرع و زاری بخوااند
حق سبحانه و تعالی فرماید
یا ملائکتی قد استحییت من عبدی و لیس له غیر
فقد غفرت له.
کرم بین و لطف خداندگار
گنه بنده کرده است و او شرمسارـ»
یه جا دیگه میخوندم
ادم شاید همه رو از یاد ببره اما کسایی که وقت غم کنارش بودنشو
و سعی کردن لبخند به لبش بنشونند هرگز!
یه جوری با گوشت و پوستم اینا رو درک میکنم.
چشمام از اشک خسته است
اما لبخند میزنم
چقدر این بی پناهی رو دوست دارم وقتی تو قراره پناهم بشی:)
«کاشکی این مردم
دانه های دلشان پیدا بود»
اونموقع راحتتر میشد فهمید وقتی با نگار حرف میزدم چه حسی داشتم
وقتی نصفه شب وسط گریه هام و حرفامون خنده نشست به لبم چه حسی داشتم
میخوام بگم خداروشاکرم
که اگ به اشک میرسه چشام
به بی تابی میرسم تو طلب خواسته هام
دورم اینهمه رفیقترین هست:)
+
کفن پوشم
قبا از مرگ بر دوشم
لبی تر کن
قبایم بر زمین افتد:)
صاد.ن