یوقتایی همچین خوبم نیست یکی تو زندگیتون باشه بلد باشه شما رو،
مثلا فک کن یکم ک فکرت مشغول میشه سریع بفهمه!
حرصش میگیره ادم دیگه... اه 😂
رفتم چسبیدم بهش میگم
من دوست ندارم مامان اونجوری باشم🥺
و میدونم ک میدونه این «دوست ندارم» در واقع یعنی میترسم....خیلی می ترسم...
ینی همه مامانا همینجورین؟
بعد یه مامانی رو پیدا میکنم که ورژن پیر شده و خارجی دغدغه هامه!
درسته ما تو سوشال مدیا بخشی که ادم ها انتخاب میکنن ببینیم رو میبینیم،
ولی همین ک انتخاب کرده این بخشو ببینیم یعنی مهمه.
بعد تر،
اه میکشم که چه مسئولیت سنگینی...چه مسئولیت سنگینی...
اگر بخوام بدجنس باشم میگم،مثلا چی میشد نمیفهمیدم ک مسئولم،
نمیشنیدم، با یسریا اشنا نمیشدم، نمیخوندم،
بعد با خیال راحت برا خودم چای دم میکردم،سه تارمو میبرم تیکه ی سبز خونه ساز میزدم.
یه گوشه ای مینوشتم:
«ول کن جهان را،
چایی ات یخ کرد :)»
اما دویدن وابستم کرده، وقتی لذت بزرگی رو چشیدی نمیتونی دست بکشی ازش،
پس دفترمو برمیدارم و برنامه میریزم...
و در جواب شعری ک تو ذهنم میگه:
«هی بخواهیم و رسیدن نتوانیم که چه؟»
میگم:
مهم همین تلاش کردنه:)
پس خدا جونم،
به قدر خواسته هامون بهمون پای دویدن بده🤗
مهربون من بقدر غایت ارزوهامون بهمون بال بده.
با عشق فرواوون.ماچ بهت.صالحه.
پ.ن:
شعر اول دستبرد شده ی شعریه از علیرضای اذر جان ک واسه خارجیا میگه:ول کن جهان را قهوه ات یخ کرد.
شعر دوم هم اگر ذهنم یاری کنه از مرحوم شهریار بزرگوار هست.
پ.ن۲:
مادر بودن و معلم بودن هر دو مربی بودنه با تفاوت تناژ رنگی،یکی پر رنگتر و یکی کمرنگ تر.پس شما هر دو رو مسئولیت تربیت بخونید.