دوشنبه ۱۸ دی ۹۶
ما خانه خرابیم از این خانه به دوشی
صالحه.ن
«وای باران باران
شیشه ی پنجره را باران شست
از دل من اما چه کسی نام تو را خواهد شست؟»
حمید مصدق
به دلگرفتگی این همه گناه نمیباری؟!
اهای حوالی رگ گردن ک نبض میزند
لاتقنطوا من رحتمی را مگر نگفته ای؟!
ببار...
از اسمان بعض کرده...به این جان تشنه…
فارابی جامعه ای را که عقاید و ارزش های ان بر اساس حق باشد ;اما رفتار ها و هنجار های خود را بر اساس حق شکل ندهد مدینه فاسقه مینامد.
دلم میگیرد
برای اتفاق نیلی رنگی که روی صورت خندان دیوار کش میاید
و اینهمه ستاره ای که قرار است در خیال این اسمان بماند...
به باران بگو،
حوالی خشکسالی این شهر ببارد...