پنجشنبه ۱۴ تیر ۹۷
مرگ،مرگ،
و مرگ...
بهش فکر میکنم و حسای مختلفی بهم دست میده!
که با هر حسی قلبم با ریتم دیگه ای میزنه.
میگه:
الذین ضل سعیهم فی الحیاه الدنیا
و هم یحسبون انهم یحسنون صنعا
و این یکی از ترسای زندگیمه...
یکی از ترسای بزرگ.
من اون صالحه ای نیستم که سربالایی عدالاتو باهم رفتیم بالا...
پرسیدی بزرگ شدی؟
نمیدونم،
اما قوی ترم از اون روزا:)))
اونقدر که بلند شم یه دست ابی بپوشم
به پهنای صورت به عمو لبخند بزنم و بگم خوشتیپ شدی;)
حرفای اضافه رو نشنیده بگیرم
و نگران پای عاغاجون باشم .
بهم احساس قدرت میده اتفاقای گذشته
اتفاقایی که ازشون رد شدم!
+لالای لالا لای لای لالا