دیوانه

خدا همیشه به دیوانه ها حواسش هست

معنای «الی یوم القیامه»

با اینکه حدس میزنم خیلی ها/دست کم عده ای تجربه ای مشابهم داشتند، ولی بازهم چیزی از شرم این اعتراف کم نمی‌کند.

این اعتراف که این جنگ ، غم مدام تمام مظلومین جهان و مردم غزه و فلسطین را توی صورتم زد.

اینکه چقدر این غم واقعی است!

و احتمالا این جنگ اولین جایی بود که این غم را با قلبم حس کردم.

(شرمگینم ،چون برای لمس این غم چنین بهای سنگینی و چنین جان های عزیزی و چنین داغ هایی دیدیم)

 

اینها را که کنارهم می‌چینم و به جهان که نگاه میکنم.

افسوس میخورم،منزجر می شوم و اندوه در برم می گیرد.

 ازینکه سیاست جهانی، چگونه ابتذال انسانیت را شکلات پیچش کرده‌.

ازینکه این جهان متمدن چقدر جنگل است.

 

 

و همین باعث میشود بیشتر قدر بدانم آدمهایی که برای زنده نگهداشتن ارزش ها ایستاده اند.

تک تک ، اسامی ، یا چهره ها ، پیش نظرم می آیند.

و تصور میکنم مردمی که نمی‌شناسم ولی ایستاده اند برای ارزش های انسانی🌱

و این قلب داغ دیده ام را التیام می‌دهد.

 

 

پ.ن: می اندیشم، این برایم مزه ی تولی و تبری دارد‌.

اکنون میفهمم که « الی یوم القیامه » در آخر جمله ی « انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم » چگونه معنادار است.

 

۳ نظر ۰ موافق ۰ مخالف

دعای نهمین روز محرم

چه نعمتیست این غم عظیم و محترم.

و خداروشکر بابت این سوگ.

 

خدایا غم دنیا رو از دوش ما بردار

و این غم رو چنان با گوشت و خون ما یکی کن 

که بر تن بچه هامون از این سوگ عظیم گوشت و خون بشینه.

 

 

۱ نظر ۱ موافق ۰ مخالف

از صلح میگویند یا از جنگ میخوانند؟

با پیام ف. که نوشته بود:« بچه ها نگران نشید خوبم»

نگران شده بودم.

خبر ها را نگاه کردم و فهمیدم « ما را زدند! »

به همین سادگی.

دیشب رفته بودیم چرخ زده بودیم و تصورمان از زندگی چیز های دیگری بود.

و مهمترین پرسش این بود:« اینهمه از صلح می‌گفتیم در دنیای امکان جک خنده داری بیشتر نبود؟»

وجودم خشم و غم و نفرت بود.

خشم از« تحمیلی» که برام «الان» در « این شرایط » غیرمنصفانه می آمد، ما سالها رجز خوانده بودیم و می‌خواندیم  ولی عملا الان داشتیم « مذاکره و گفتگو » میکردیم. 

غم از رنج مردمم، از وطنم، از تک تک تن هایی که حالا پاره پاره شدند و پاره پاره می شوند...

و نفرت ، از این « تفکر » ! 

و فکر میکردم حالا چه ؟ چگونه از صلح بگویم برای غم ِ قلب پاره ام، و تن ها و جان های پریده؟

 

من قلبم میزند برای اینکه در صلح باشیم، چند سالیست تلاش میکنم اینگونه زندگی کنم‌،

با خودم، با بقیه در صلح باشم، چند سالی است که تلاش میکنم آغوش شفقتم را بزرگ کنم برای همه.

و حالا قلبم درد میکند.

از رنج وطن، و تک تک نام هایی که خوانده ام این چندین روز ....و سوگوارم.

حالا نمیدانم با این قلبِ تپنده ی چند پاره چه کنم؟

چگونه میان خون از صلح بخوانم؟

 

 

پ.ن:

« از صلح میگویند یا از جنگ میخوانند؟

دیوانه ها آواز بی آهنگ میخوانند »

فاضل نظری

۰ نظر ۰ موافق ۰ مخالف
«دیوانه بودن همیشه بد نیست
میتوانی دقیقا وسط نقطه ی انجماد بایستی
و سرت از فکری شیرین گرم سوختن باشد:)»

این طبع که من دارم با عقل نیامیزد....

آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان