پنجشنبه ۱۳ اسفند ۹۴
چه شعر درد انگیزیستاین ترانه ی حزن آلود...داستان یک مترسک تنهاداستان عاشقی کلاغداستان کسی که به مقصدش نمی رسد!آه!چه طواف سردی...چه طواف سردی دارم دور شاعرانه ها!گشتن چه سود؟!وقتی من گم شدم در این سرود ها؟!مردن برای کسی است که زندگی کند...من بغض را...من آه را...من زندگی را...پـــــــــــــــــــــــــــــک می زنم!و این زمستان ساکت را دود میکنم...پشت خیال!وته مانده ی آرزو هایم...زیر پاهایم له میشود!!