پنجشنبه ۵ فروردين ۹۵
«من غزل نمیگم...دوست دارم نطرتون رو درباره ی تنها غزلی که گفتم بدونم:دیده ز دیده، دم به دم، پر ز خراب میشومباده به باده، نو به نو ، پر ز شراب میشوم چون تو رسی به شهر من، پر ز ترانه میشوم دور شوی ز دیده ها ،پر ز سراب میشوملحظه به لحظه ، ای صنم منتظر وصل توامدر شفق نگاه تو ، کم ز شهاب میشوم ای که تویی نگارِ من، شاه تو و گدایً من در نظری ز سوی تو ، آه...کباب میشومسهم من از سرودنت گریه و آه میشومدر طلب رسیدنت...پر ز شتاب میشوم ای که تویی ، تو، یار من یوسف من نگار من بی تو برای بودنت ...آه...که آب میشوم