شنبه ۱۲ تیر ۹۵
تابستان ردای آفتابش را به تن کرده است ودر باغ کوچه های دنیا راه میرود و گلابی های کال میچیندعصای چوبین به دست دارد و از هر خیابان که میگذرداز اخلاق صوفیان میگوید...این پیر مرد عاشقریش های بلندِ بعد از ظهرش را در کوچه شانه میزند و خرقه ی درویشی اش راشب ها روی رخت آویز ماه پهن میکنداین عابد هنوز هم هزار سال روزه میگیرد و اعتکاف میکند وهنوز راهی خرابات میشود و غزل میگویدو هزاررسال است که گردونه ی فصل ها را میچرخد...زاهد پیر سال های مدرن ما...حضورت خوش جانا...صالحه.ن