دوشنبه ۲۸ تیر ۹۵
و دانه ای..خزید در آغوش باغچهو سر به سینه ی خاک نهادبه یمن حضرت عشق بزرگ شدو ریشه کرد و هزار سال است که شهر؛ از آستان شاخه هایش مینوشند.در سینه ام نهالی کاشته ام از ایمان...تا ریشه بگستراند در ریه هایمو نفس هایم هوای حق بگیرد!در سینه ام...دانه ای کاشته ام از عشق...از لبخند...از هزار درخت کهن؛ که انگور هایش کهنه شراب خرابات کوچه پس کوچه های حافظ استو دانه ای از ایمانسر به سینه ام میگذاردتا به یمن دولت عشقریشه بگستراند و درختی کهن شود...صالحه.ن