سه شنبه ۹ شهریور ۹۵
خیلی دختر بدی شدم:(دیگه قدر داشته هام رو نمیدونم!!الان باید از خدا سپاسگذار باشماما چی کار میکنم...؟؟!!نشستم غر میزنم!!!خدای بزرگ مهربون به من اینهمه خوبی کرداما من؟؟؟اینکه دوستایی باشن که حالت رو بپرسن...فاطمه...لیلی...مریم...مرتضی....اینکه وسط حال بد و جنونماین خبر خوش برسه....چقدر ناشکر شدمخدای مهریونم من رو ببخشکه قدر داشته هامو نمیدونم:(کمکم کن که در همه حال شکر گذارت باشم مهربونسختی ها هستنولی من باید توکل داشته باشممن باید با امید ادامه بدمبس نیست این آدم بد؟؟؟باید سر پا بایستمخدا خودش همه چیز رو درست میکنهخدا خودش مواظب بنده هاش هستاین یه سالم میگذره...همونطوری که تا الان گذشتهزود پاییز میادو زودتر زمستوناین َ سال هم میگذره....