دیوانه

خدا همیشه به دیوانه ها حواسش هست

درست کن همه چیو

از کجاش بگم....؟؟؟لباشو چسبوند به گوشمصدای حرکت اکسیژن تو اون لوله ی سبز که به دماغش وصل بود چقدر ازارم میداد....صدای خودشو باید میشنیدم یا صدای اکسیژن که خودشو به در و دیوار لوله میکوبوند!!!؟؟چرا انقدر قانعه؟!؟!مگه نه اینکه از کریم کم خاستن خطاست؟!نمیدونم چطوری رو پا موندم؟نمیدونم چطوری گوش دادم به گردش اکسیژن تو اون لوله ی لعنتی....نمیدونم من بودم که شونشو بوسیدم یا روحممن بودم که دستم گذاشتم رو دستش که اونیکی دستمو بغل کرده بود یا کس دیگه؟؟چقدر یواشکی گفتنشچقدر خواستش...چقدر دلم میخاست  همین الان خدا بیاد درست کنه خودش...خدایا میدونم حواست هست:))درست کن خودت همه چی رو..
۰ موافق ۰ مخالف
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
«دیوانه بودن همیشه بد نیست
میتوانی دقیقا وسط نقطه ی انجماد بایستی
و سرت از فکری شیرین گرم سوختن باشد:)»

این طبع که من دارم با عقل نیامیزد....

آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان