شنبه ۲۷ شهریور ۹۵
آمده ام لبه ی شعر هایم ایستاده امو جوهر زیر پایم چرخ میزندشعرم چون موجی؛بلند میشود...به من میکوبد...و من؛سقوط میکنم!!از هزار مثنویی نگفته ام...مرگ من،موج بی حاصلیست...که به بلندای صخره میکوبد...از مثنوی های نگفتهبه شاعری؛ که لبه ی شعر هایش ایستاده!!صالحه.نپ.ن:بالاخره باید دیوونگی موقع خودکشی هم نمود پیدا کنه یا نه؟؟:))