سه شنبه ۶ مهر ۹۵
داستان نان و گندممعجزه ی پدرم آدم بود...گندم درو کرد و عشق را به جنون کشیدتا رنگ نان را به جنون بیارایدنان و نمکِ عشقمعجزه ی آدم بود...صالحه.ن
اهووم سعی میکنم بفهمم چی میگی... و رعایتش کنم... تو جمله اول میگم هبوط ادم و کاری ک کرد معجزش بود اینکه بهشت رو بفروشی جنونه... اون یه مرحله فراتر از عشق ک جنونه رفت و بهشت رو فروخت تا عشق رو ب زمین بیاره بخاطر همین کارش بود که نون انقدر عشق داره..
:)) بعد عشق که نمکی نمیشد؟؟