جمعه ۱۶ مهر ۹۵
اه عزیزکم...
فکرش را بکن سالها بعد را...
که من میهمان خانه ات شدم
چقدر حرف برای گفتن نداریم!!
چقدر ساکتیم...
بیچاره من و تو که انقدر دیرمان شد...
که انقدر خاطره نساختیم
بیا کمی بغلت کنم
بیا این چند ثانیه ی اخر را ببوسمت
وقت کم است و ما
چه خاطره هایی که هنوز نداریم!!
صالحه.ن
پ.ن:میدونم تو این موضوع خیلی چیزای بی نظیری هست اما دوست داشتم بنویسم تا حداقل این بشه موضوعی برای صحبتمون در سالهای دراز بعد که من مهمونشم...خیلی سکوتمون زجر اوره!