چهارشنبه ۲۱ مهر ۹۵
امروز جمعه که نیست....؟هست؟؟؟پس چرا اینهمه غم دارد؟!صالحه.ن
دلمان گرفته انگار هیشکی خونمون نی... استغفرالله خدایا پناه میبرم به تو از شر شیطان رانده شده
نع بابا علی و ساجد هستن ولی انگار نیستن ولی علی بد تو خورد دید من نمیرم مامان گف بیا بیرم اون خوی سرکشم گفت نمیام!! اهوااااا اومددددممممم
اینا چقدرم جلو من تعارف میکنن
عاغا حلاله بعدشم از قراری که آه کشیدی جور تشد برم نگفته بودم الان میگم اهل و عیال و بچه ها رفتن کرج فردا هم میرن قم منم قرار بود برم که یکم مغرور بازی دراوردم نرفتم
قسمت نشد تا مکتب نرجسیه اومدیم ولی بعد رفتیم دارایی ساجد بی حال بود برگشتیم بعدشم رفتیم شاهزاده قاسم
خخخخخ از اینور مونده و ازون ور رونده حکایت تویه