هزار دفتر بغض

جمعه ۱۵ ارديبهشت ۹۶

بهار میشود

تابستان می آید

پاییز می رود

زمستان میرسد

تکرار این همه سال بی شما

به آسانی این چهار خط که نیست

هزار دفتر بغض است...

بغض!

صالحه.ن

یه جوری مینویسی بغض
که بغضم می گیره!

عزیزم... تو قشنگ میخونی وگرنه قلم بی احساس من که از این کارا بلد نیست:)

میگما یه فکری به حال شما بکن !_! نمیشه اینو حذفش کنی؟ بجاش همون تو خودمونو بذاری b_b
آخه من به هیچ شمایی هیچ حسی ندارم =|

چرا میشه بشه "تو":) ولی یه جاهایی "شما" بیشتر میخوره بهش

تحسینت می کنم بسی :)

^_^ عزیز دلی:)

خیلیی جمعه ها زود زود میرن و میان !
+
عالی

خیلی زود گذشت و میگذره... ممنون:)

نیمه ی شعبانم که نزدیکه...
عیدت مبارک دوستم

عید شما هم

بهار می آید
بهار می آید
بهار می آید...

بی شک:))

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.

نام *

پست الکترونيک

سایت یا وبلاگ

پیام *

شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:

یا ، یا ، ، <strike> یا <s>، ، ، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، ، ، <a href="" title="">، ، <div align="">

نظر بصورت خصوصی ارسال شود

پست الکترونیک برای عموم قابل مشاهده باشد

«دیوانه بودن همیشه بد نیست
میتوانی دقیقا وسط نقطه ی انجماد بایستی
و سرت از فکری شیرین گرم سوختن باشد:)»

این طبع که من دارم با عقل نیامیزد....

آخرین مطالب

آرشیو مطالب

موضوعات