يكشنبه ۲۵ تیر ۹۶
کاش می شد؛
بعضی لحظه ها را....
بعضی آدم ها را ...
تا کرد و گذاشت توی جیب !!
که هی دستت را بگذاری روی جیبت و خیالت راحت شود که همان جاست !
تا وقتی خسته روی تختت دراز شدی
و به سفیدی مطلق سقف زل زدی ؛
آرام از جیبت بیرون بیاوری و روی چشمت بکشی!
مثل لحظه ای که دست سرخ از شاتوتم را آوردم جلو تا صورتت را همرنگ لباست کنم!
یا وقتی که بلند بلند زدیم زیر خنده...!
اصلا همین دست های گره شده در هم را...!
کاش می شد تا همیشه داشته باشمت!
باید تا بزنم این جیغ و داد و خنده ها و نگاه ها راو نگه دارم برای روز های مبادا...
و نگه دارم که مبادا ...
که مبادا نداشته باشمت!
صالحه.ن
نقل قول نوشت:«گیرم که هزاران غزل از هجر نوشتیم ؛جرات که نداریم به دلدار بگویم»علیرضا استادی