پنجشنبه ۱۹ مرداد ۹۶
رنگ آرامشی غلیط ؛ شاید ترس
واژه های پریده رنگی که
میدهند انگار ، طعم گس !
در سرم بیت های یک شعر است
بیت هایی مریض و سر گردان
وزن نامشخص و سردی:
فاعلاتن... مفاعلن... فعلات...
در سرم پرسه می زند واژه
قلمم تر نمی کند لب را
بغض میکند قلم...من...شعر
واژه ها گیر میکند اینجا !
می نویسم... نه آنچه می خواهم!
می نویسم که کم شود واژه
می نویسم که دست بردارند
از سرم فکر های بیگانه...
صالحه.ن
نقل قول نوشت:«در سرم دختر پیری عصبی می رقصد...شهر بر روی سر من عربی میرقصد»محمدعلی رضا زاده
عاجزانه نوشت:«یه بدبختی خوابه محض رضای خدا مراعات کنید!»