دیوانه

خدا همیشه به دیوانه ها حواسش هست

کسی نمی بیند

عکس و تصویر من به اتاقم برگشتم. درِ اتاق را از تو چفت کردم و دراز کشیدم امّا ...


چه بی خیال چَشم به بغض ها بستیم !
و حال گریه میکنیم و کسی نمی بیند .






صالحه.ن
۰ موافق ۰ مخالف
وای خدایا این چه وعضیه! ای بابا!

چ وعضیه؟؟؟

صالی میگم حالا ک گفتی نوشته هام شبیه شعر نیست
بهت قول میدم همش شعر میشه ببین گفتم

خخ

چه غمگین طوری بود این پست

هوم..:(

حرفـ منمـ حرفــ پآییزِ . . .

خوبِ من:)

هیچی! وعض کسالت باریه! اونقدر که ستون فقرات روح اسب نادرشاه افشار گره خورده!
سهراب میگفت: وقتی رفتم بنارس، طاعون اومده بود و من برای رفتن و دیدن یه سازه تاریخی شاید مجبور میشدم از لابه لای جنازه های کف خیابون و کوچه ها عبور کنم با این حال آنچنان غرق تحسین معماری این آثار بودم که از فاجعه طاعون فارغ بودم! پایم در فاجعه بود و سرم در استتیک!

نمیتونم بفهمم، این متون غم بار محزون افسوسناک تو و نگاره، ریشه تو کدوم تاریک خونه ای داره که هر چقدرم می نویسید تموم نمیشه لامصب! (گرچه این بدیهیه که اذعان به حزن، ابتلا به حزن رو افزایش میده).

و کاش میشد میگفتید شماها که چرا نمیتونید (به قول سهراب:) از این همه سرخ این همه سبز حرف بزنید حتی در حالی که فیزیکا و منطقا سرسبزی و خرمی دور شماها رو نگرفته باشه.

من معتقدم، مرکب قلم از قلب نویسنده رنگ میگیره، قلب ما مگه جای این همه نابسامانیه؟

یعنی من و تو و نگاره اراده اجاره قلبمون به آرمان هامون رو نداریمممم؟

به طور کلی حق رو بهت میدم ینی حق رو کاملا بهت میدم ولی خو سهراب با اون روح لطیفش واقعا انتظار نداشتم از رو جنازه ها رد بشه عین خیالشم نباشه!!!

اسم جدید وبلاگت رو که خوندم یاد این جمله افتادم:
دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید. خوشبختم :)

عزیززم:) همچنین

چقدرررررر غمگین:(

هوم:(

عاشقی فصل ندارد
میوه اش گونهی سرخ
و هوایش دل ابریست

لیلا مقربی
--------
سلام
دلتون پر شادی

:)) متشکر

آقامیثم..چقدبوسیدنی حرف زدی:)

من واقعن آدم غمگینی نیستم ها!میخوای ازمریم سوال کن!
ینی همونقد که زودگریم میگیره همونقدهم میخندم وبقیه رو میخندونم.
حالااین که چرا مستر چنین تفکری نسبت بهم داره خودش مسئله ای یه..
شایدمن وبلاگم روصرفاجایی میدونم که ازدلگیری هام توش حرف بزنم..نمیدونم!

:)) شاید منم همینطور:) ولی خو هرچی قسم و ایه بیاری مسلما باور نمیکنه...

biiiiiig liiiike

تشکرات

«دیوانه بودن همیشه بد نیست
میتوانی دقیقا وسط نقطه ی انجماد بایستی
و سرت از فکری شیرین گرم سوختن باشد:)»

این طبع که من دارم با عقل نیامیزد....

آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان