دوشنبه ۱۰ مهر ۹۶
در نیمه باز مانده بود و سوز می آمد .
مادرش بلند گریه میکرد ؛
پدرش پیشانی به عصا تکیه زده بود و آه میکشد .
و خوشبحال برادرم که هنوز نمی فهمید...
"مرده است"چقدر عمیق و دردآور است!
صاد.ن
مینیمالیست نمیدونستم چیه... رفتم خوندم دربارش ممنون از این ک اشنا کردی منو
واقعا
تا نیم ساعت یه ساعت پیشش ان بودم دیدم هیشکی نیس رفتم! کاش زودتر میومدی!
میفهمیدی...اما نمیدونستی چقدر عمیق و درداوره!
اوهوم... متاسفم که یاداور خاطرات تلخ شدم... روحشون قرین رحمت