يكشنبه ۱۳ اسفند ۹۶
زندگی وسعتیست درداگین؛
از تناقض همیشه لبریز است.
مثلا من که مرده ام ، گاهی،
دختری درآینه دیدم...!
زندگی همیشه هم بد نیست...
میتوان به گریه دل ، خوش کرد.
میتوان به اشک دریا شد...
میتوان رفت و در غمی کِز کرد!
مثل یک عروسکِ بازی،
با فشاری به قلب،
گه خندید...
گاه در دست کودکی رقصید...
زیر اجبار خیمه گردان مرد.
زیر اجبار خیمه گردان زیست!
زندگی اتفاق مشکوکی است؛
نیمه در شب در اتاقِ رخ دادن.
متولد نمیشود چیزی...
جز تن خسته ی غمی بی رحم!
زندگی خنده ی ژکوند زنی است؛
توی قابی عجیب زندانی.
زندگی حکم تیر همه ست..
روی دیوار دور خوشیختی!
صالحه.ن