دارم سعی میکنم از تو دل بردارم، نمیشود. نبودنت سنگین است. وزن حسرت در جان آدمی برابر اهمیت چیزی یا کسی است که از دست رفته است. چنان چیز مهمی به سهولت از دست نمیرود و اگر برباد رفت یعنی با کمی بهبود و تغییر، دوباره به دست نخواهد آمد. به "پلهای مدیسون کانتی" فکر میکنم. هزار بار دیگر هم آن دو نفر را کنار هم بگذاری شاید باز نتیجه همین باشد که شد. گاهی دیر میرسی، به شکلی لعنتی به آن که باید میرسیدی، دیر میرسی مثل من که انگار دیر رسیدم به تو. چیزهایی هستند در جهان برای نشدن، زیباییشان اصلا از همین تراژدی «نشدن» نشات میگیرند. میشود پذیرفت و گذشت. گذشت و گذاشت خاطرهای باشند که تا همیشه جانت را روشن کنند، شاید هم از یاد ببری نشدن، ناگزیر بوده است و در مغاک حسرت، گرفتار بیایی. زیر سایهی حسرت، گاهی گذشته برایم چنان زیبا شده که هر رویدادی در زمان حال برابرش رنگ باخته، مثل همین حالا که حسرت پا روی شانههای حافظه میگذارد و خود را تا خیالی بالا میکشد که به تو ختم میشود.
ص 69
📘سمت آبی آتش
📗#امیرحسین_کامیار
📓#نشر_هیرمند
❗️پلهای مدیسون کانتی: یکی از پرفروشترین رمانهای قرن بیستم، نوشتهی رابرت جیمز والر که از روی آن فیلمی نیز با همین نام ساخته شده است.