جمعه ۱۴ ارديبهشت ۹۷
باد لای مانتوم میپیچه...
و بی خیال و رها چترییامو ب بازی میگیره.
قدم میزنم کنار درختای شاتوت و به اون روزی ک دستام سرخ شده بود و از ترس رنگی شدن شال سفیدم جیغ میکشیدم فکر نمیکنم.
صدای اهنگ رو بلند میکنم و به روزی ک باهم این مسیرو قدم زدیم فکر نمیکنم.
به اینکه ماه هاست صداشو نشنیدم و باهاش حرف نزدم هم.
وسط گلای زرد وایمیستم؛به سگ کوچولویی ک برام دم تکون میده میخندم.
و میذارم ک دست طبیعت نوازشم کنه.
روزها میگذرن…همونقدر سریع که بپرم و تو هوا بچرخم از حال خوشم:)