دیوانه

خدا همیشه به دیوانه ها حواسش هست

You give me a reason

کتاب-جواد کلیدری

به مریم پیام دادم،مرخصت کردن؟
شام خوردی؟سرت گیج میره هنوز؟مامانتو اذیت نکن...!
میگه چشم مامان خانوم😁
بعد میپرسه دیگه نسبتیم هست تو من نداشته باشی؟؟
تایپ میکنم "تو که همه کس منی😍😍"
همزمان اونم میفرسته "دیگه داری میشی همه کس من❤"
حق دارم بهش بگم دلبر دیگه؟


چهارشنبه صبح فاطمه اومد پیشم،بغلش کردم حسابی
انقدر  دلم براش تنگ بود ک حد نداشت،
درسته که قرارمون با نگار و مریم کنسل شد
اما خوب شد ک موندم مشهد...
راهرو های خالی خوابگاه آهنگ خوندم
با بچه ها اونقدر چیزی خوردیم ک حالمون بد شد
اونقدر خندیدیم ک دلمون درد گرفت
آخ ک زندگی همینه دیگه مگه نه؟
یادتونه اول سالو؟چقدر تلخ تحویل گرفتیم ۹۷ و؟؟
داره تموم میشه دیگه...سالی که با گریه شروع شده بود...
سالی که اول دفتر شعرم نوشتم
"بهار باش و به جان زمین شکوفه بزن"

انگار سوار یه ترن بودم ،
بالا و پایین،
سقوط و صعود...
هنوز که پرت نشدم از این ترن پایین:دی

از نعمتای سال ۹۷
آشنایی با فاطمه و صمیمی شدن با مریمه😌
خیلی های دیگه بودن اما این دو نفر...
نمیدونم غیر از اینکه شکر بگم بودنشونو چیکار باید بکنم:)

از پنجره اتوبوس به بیرون خیره شده بودم 
و فکر میکردم چه دعای قشنگی کرد مامانم برام😌😌
به اینکه خدا برام حفظش کنه،
به اینکه با همه چیزایی که گذشته و مثل سابق نمیشه
میشه خوب بود،
میشه!
 وقتی معلوم نیست قدم بعدی تو روشنایی روزه یا تاریکی شب؟


ب کمک سرپرست که هفته اول سرش غر زدم و دعوا کردم 
میگم چشم قشنگ:) ببخشید ک من اونروز بد اخلاقی کردم،
میخنده که نه بابا...این چه حرفیه؟!
بعد برا هم سال خوبی رو ارزو میکنیم و میریم
بعد تر فکر میکنم،ما شاید ندونیم کی دل میشکنیم
اما حداقل اونایی که میفهمیم رو باید جبران کنیم دیگه؟
دنیا میتونه پر از بهونه باشه برا عذرخواهی،برا دل بدست اوردن،
برا خوبتر شدن:))
خدایا ازین بهونه های رنگی دستم بده

روزای اخر سال پرحرف تر از بقیه وقتام،
عاشق ترم
میتونم وسط سبزی آخر اسفند وایستم
موهامو بریزم دورم تا تو باد برقصه و چشمامو ببندم
عمیق نفس بکشم زنده شدن رو
حتی اگه این وسط اشکی از بین پلکام پایین بریزه
همچنان میتونم آبی باشم
و زمزمه کنم:

" here,where the sky's falling,i'm covered in blue"

۰ موافق ۰ مخالف
and suddenly I jump into
you say: hey gorgeous who are you
I respond: I'm your dream's hero
you say: oh! I'd missed you
and then I fade away


اگ وقتی که واستادم چشامو بستم بپری فقد جیغ میزنم که:دی

ولی محو نشو،
راهو نشونم بده...

دیگه تراژدی نتراش از پیکر 97 دیگه
:I give a reason, a good one
همین که با سرخوشانگی یه سال پیرتر میکنی خودتو نشونه خوب بودن 97ه

آبی بودن خعلی خوبه. اره تا میتونی آبی بمون.

تراژدی نبود ک..

اوممم چه دلیل خوبی😌😌
پبرتر میشم؟نوچ میخوام از پله های سی و شیش سالگی بیام پایین

مجموعا بخوام بگم ۹۷سال قشنگیه
شاید قشنگ واژه ی مناسبی نباشه
پر برکت بیشتر بهش میخوره😄😄

آبی میمانم😁

چه جالب. راه. راه هیچ دو نفری در جهان یکسان نمیتونه باشه. مساله راه نیست چون عصن راهی که بگیم این درسته و بقیه نادرسته وجود نداره‌. این یه چیز منطقیه، هستی نداره. ما با قدم هامون بهش هستی میبخشیم مساله چطور قدم برداشتن و چطور برخورد کردن با همه چیزاییه که باهاش مواجه میشیم. هیچ وقت به راه فک نکن که پیداش کنی فقط برای قدمهات دلیل یا هدف خوب داشته باش. اینطوری هر موقع به پشت سرت نگاه کنی رگه هایی طلایی میبینی.


چه قشنگ😌😌

هیچوقت اینطوری نگاه نکرده بودم
پس بشینم قدمامو بنویسم ک معدن طلا رو پیدا کنم 😌

اولا سی و هفت. صغر سنی نکن. ثانیا من فعلا قصد ازدواج ندارم میخوام ادامه تحصیل بدم :))
یه روزی وختی میای پول یه بستنی رو حساب کنی دست میکنی تو جیبت و ۳۶ سالگیت میاد بیرون. هیچ کس نمیتونه جلوی ۳۶ ساله شدنتو بگیره. این جبر تنها چیزیه که یکسان بین بنی ادم تقسیم شده. بدون اینکه دنیا کمترین فرصتی تو ۳۶ سال عمرت بهت داده باشه که زندگیتو اونطوری که ارزو داشتی بگذرونی. بدون اینکه به صداقتت به فداکاریت به خیراندیشی هات کمترین اعتنایی شده باشه، هم موهاتو سفید میکنه هم صورتتو پر چین. گویی تنها جایی که پاسخی برای صرف کردن زندگیت به پای ارمانهات میتونی پیدا کنی معاده.
چیزهایی بهم رسید که فقط خودم میتونم هضمشون کنم اونقدر شگرف که اگه در کمال وضوح و هوشیاری ندیده بودم منکرشون میشدم!
اما اینها با قوانین زندگی بشری با قوانین مطلقه طبیعت هیچ اخوتی نداشتن.
نمیدونم چطوری بهت بگم که هیچ وقت فراموش نکنی: ادم برای خوب بودن فقط به ایمان نیاز داره.
شک نکن که با لحظاتی مواجه میشی که کمترین ایمانی به خوب بودن نداری. این چیزی شبیه به فراز و نشیب نیست، این لحظات برای وجود داشتن دلیل دارن! دلیلشون زاغچه هایی هستن که سر مزرعه جدی نگرفتیشون.

😂😂حالا خواهش میکنم بیشتر روش فک کن😂😂


میثم،واعای میثم،من چی بگم اخه؟؟
بارها 
بارها و بارها خوندم اینو...
فقط هربار خداروشکر کردم ک هستی:)))

فکر میکنم
سی و شیش سالگی بد نیست،اتفاقا میتونه شیرین هم باشه
اگ اونموقع هم بتونم بستنی قیفی گاز بزنم
از دیدن شکوفه ها ذوق کنم
اگ واقعا زندگی لبه طاقچه ی عادت از یادم نره
اینطور نیست؟

اما
اگ برا خوب بودن ایمان لازمه
با لحظه هایی ک ایمانی برام نمونده چیکار کنم؟
چیکار کنم ک یادم نره از زاغچه ی سر مزرعه؟

دلبرکسی بودن خیلی خوبه
اینکه دلبر صدابشی خیلللی خوبه
ازجانب دوستی خطاب شدم که میگم

عیجانم😍😍

این دختر واقعا دلبره تو زندگی من
خدا حفظش کنه

تجدید نظر میکنم ولی مطمئن باشید عاغا من قصد ازدواج ندارم گفته باشم D:
تنکیو ^_^
نه اینکه بد باشه، نع بد نیس. حسرته که باعث میشه هر جا باشی و هر کی باشی وضعیتت بد بشه. اینکه من ناخشنود به نظر میرسم (گرچه سعی میکنم اینطوری به نظر نرسم ولی خب شتر سواری دولا دولا...) شاید به مشکلات پیش پا افتاده ای برمیگرده که با یه دستمال کاغذی میشده پاکشون کرد ولی نه به دست خودم بلکه به دست کسای دیگه. و این اتفاق نیفتاده و در زمان خودشون باعث شدن سالهای زیادی از زندگیم تباه بشه و الان هم هنوز گرفتار اثار مخرب و ویرانی های بجا مونده از اونهام. شدیدا میخوام هیچ کسی گرفتار مشکل اونم مشکلاتی که به دست خودش قابل رفع نیستن نشه.

بسنی قیفی رو تو گاز میزنی؟ من لیسسسس میزنم D: همینکه انتظار داری 36 سالگی کارای الانتو بکنی دامی برای لب طاقچه عادت گذاشتن چرخه های زندگیه دیگه!

عصن ما اینجاییم واسه همین. وقتی بدونیم که کار x خوبه خب انجامش میدیم وقتی ایمان داریم که x خوبه احتمال زیاد انجامش میدیم ولی وقتی ندونیم z خوبه یا x خوبه چی؟ وقتی ایمان نداشته باشیم که z یا x خوبه چی؟
وقتی بدونیم باید کار خوب انجام بدیم تا وقتی ایمان نداشته باشیم که کار خوب باید انجام بدیم یه عالمه تفاوت میاد وسط کار.
ایمان، پذیرفتن خدا و توحید و مسائل مذهبی نیست!! ایمان داشتن به چیزی یعنی یعنی باور داشتن اون چیز.
چقدر باور داری که باید خوب بود؟ و چه چیزایی تو دنیا هستن که میتونن این باور تو رو تغییر بدن؟ تنها چیزایی میتونن باور آدم رو تغییر بدن که مورد توجه قرار نگرفته بودن. آیا این بده؟ نع! داستان آشنازدایی بود یادته؟

😂😂


چیزی ک درباره حسرت گفتی،
نمیدونم...
من درگیرشم و نمیدونم چیکار باید بکنم،
فکر میکنم هرچی حسرتا کوچیکتر باشه،کمتر میشه به ارزوهای بزرگ فکر کرد...و خب این وحشتناکه...
اما،ب خودم قول دادم تمام سعیمو بکنم ک حسرت نخورم،
و خوشبختم ک خیلی جاها موفق بودم،ب جای حسرت دویدم و بیشتر تلاش کردم.

بستنی رو کلا گاز میزنم😁بیشتر میچسبه.
‌بیشتر منظورم این بود ک خوشحالیای کوچیک داشته باشم
اما شاید هم باید بذارم سی و شیش سالگی خودش راهشو پیدا کنه،
و خودش خوشیاشو بهم نشون بده...

اووممم میفهمم،
اینکه چی خوبه و چی بد سخته فهمیدنش!
اما خوب بودن
فکر میکنم چیزیه که برای اون اینجاییم!!
اهووووم یادمه...

مریم و خدا برات حفظ کنه :)
(ایهام داش :| [خنده])
+
قرارمون حیف شد !
ایشالا ی روز دیگه ...
+
97 برای من تو ی خلا بدی گذش 
دعا کن 98م قشنگ تر باشه

قربون اون ایهامت😁😁

دوتاتونو برام حفظ کنه الهی😍

واقعا،
ایشاالله بعد عید ک نگارم روب راه باشه خوش بگذرونین حساابی

الهی ک ارزوهات یکی یکی براورده بشه تو ۹۸
ب اون قشنگ دلبرونه هایی ک میخوای برسی
و خنده از لبت پاک نشه😍😍

ایشالا :)
+
مرسیی 
توهم همین طور [گل]

😊😊

ماچ

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
«دیوانه بودن همیشه بد نیست
میتوانی دقیقا وسط نقطه ی انجماد بایستی
و سرت از فکری شیرین گرم سوختن باشد:)»

این طبع که من دارم با عقل نیامیزد....

آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان