سه شنبه ۲۸ اسفند ۹۷
صورت پدرم را میبوسم.
اما خودش میداند
آنان ک دوستشان داشتیم بیشتر درد دادند...
به آغوشش پناه میبرم
اما خودش میداند
غم من، هنوز غم همان دختر سرما زده ی سال پیش است
که سرش را به سینه فشرد و او گریست
پدرم را دوست دارم
و خودش میداند
تنها مردی است
که حقیقتا مبارک است بودنش
که عمیقا گرامی اش میدارم😌
پ.ن: درسته که دلبری کم نیست
اما اجازه میدم حسابی بغض کنم
برای کسایی که درد گرفتن از اونایی که دوستشون داشتن
برای دخترکی ک بند عینک رنگی انداخته
اما نمیتونه تورو در آغوش بگیره
برای لحظه هایی ک نمیتونم دوست نداشته باشم
برای تلخی ک نمیذاره دوست داشته باشم...
پ،ن۲:
تو گوشم میخونه
"?could roses bloom"