جمعه ۱۶ فروردين ۹۸
۱.هیچ چیز کم نمیکنه از لذت اینکه
ساجده بشینه رو پاتختی
مامان روی تختی ک من هلاکم روش
اجیل بخورن و گپ بزنیم:)
۲.دلبرو بغل میکنم و فشار میدیم همو تو آغوش
بدرقه اش میکنم و وقتی رفت امیرعلی دستاشو باز میکنه
خندم میگیره از حسودیش😄
ی روزایی وقتی دست میکشیدم لای موهاش بدش میومد
اما حالا دیگه میدونه سرش که میشینه رو پام
اختیارشون دست من نیست😃
۳.با ساجده دنبال کمربند برا بابا بودیم،
از مرده میپرسه دارید فلان سایز؟
میگه :اره،
میپرسیم:میشه ببینیم؟
میگه:جنسش عالیه،چرم خیلی خوب...و توضیح میده
اما از جاش تکون نمیخوره،دوباره میگیم :خو میشه ببینیم؟
باز میگه:خیلی مهمه که چرمش طبیعی باشه،سگکش هم ساده..
و همچنان نشسته😞،دوباره میپرسیم و دوباره شروع میکنه:
چون فلانه و بیسانه،رو شکمم نمیوفته و پشمدان نمیشه
باخودم میگم نکنه نمیفهمه میخوایم ببینیم؟گوشاش سنگینه بنده خدا؟
ایندفعه ساجده با خنده میگه:
خوب اگ ممکنه ببینیم؟
که میگه:دیدن نداره دیگه؟😒چیو میخوای ببینی؟😶همینیه که گفتم!
من ک دیگه نمیتونم خودمو نگه دارم پقی میزنم زیر خنده😆
سرمو میذارم رو شونه ساجده میخندم
و هیچ تلاشی نمیتونم جهت دیده نشدن خندم انجام بدم
چون تمام انرژیم صرف این میشه که بلند بلند نخندم😂
و بالاخره راضی میشه که بیاره😂😂
۴.بعد نماز داشتیم از مسجد بیرون میومدیم ک ساجده گف:
عه علی!
[من در کمال گیجی میگم کدوم علی؟ پوکر نگام میکنه:چندتا علی داریم مگه؟علی دیگه😒]
از پنجره نگا میکنم بهش ک حواسش ب همه جا هس غیر از ما
گوشی رو میارم بالا ازش عکس میگیرم و خانومه چپ چپ نگامون میکنه😂
ساجده میگه:داره میگه اینا اومدن مسجد مثلا😅
همینطور با نیش باز زل زدم بهش ک ببینم نگا میکنه یا نه،
که با اخم و غرور نگاهشو از روم رد میکنه، بعد چشمش ب ساجده میخوره و با تعجب میاد سمتمون...
میگه:باخودم گفتم این دختره کیه به من زل زده😂خجالت نمیکشه؟😅
۵.به ملیحه میگم یه مشکلی دارم میتونی کمکم کنی؟
موهام باز شده و نیاز دارم دوباره ببندمشون
میگه نه متاسفم و میره😞دارم با روسریم کلنجار میرم که میبینم
کنار در اتاق واستاده و یکی یکی پسرا رو داره بیرون میکنه😁
از ذوق رو پنجه بلند میشم بغلش میکنم😁
ینی عاشق ابهتش شدم😃😂
۶.دارم نقاشی میکشم،بنده خدا میگه:
ینی به بچه ها هم قراره اینجوری درس یاد بدی و غش غش میخنده
جوابی نمیدم،عمه میگه:صالحه شنیدی فلانی چی گف؟
میگم آره ولی هر حرفی جواب نداره که😌
۷.دارن برنامه سینما میذارن
مهدی میگه پس صالحه مهمون تو دیگه؟
میگم تو یه کافی شاپ ب من بدهکاریا☝الان چی میگی؟
میگه من ساجده رو بردم تو از ساجده بگیر!!
رو به ساجده میگم چرا داره خواهرا رو میریزه تو پسر عمه ها؟چه ربطی؟👀
حالا تو فعلا بلیط سینما رو بگیر،من بعدا باهات حساب میکنم
میگه رمز دومتو بده اینترنتی میگیرم
میگم رمز دومم خرابه😁
میخنده ک اشکال نداره همون رمز اصلیتو بده😁
چشامو گرد میکنم اینکه رمز گوشیمو ب همه میگم
دلیل نمیشه رمز کارتمم بگمااا؟!!
با خوشحالی رمز گوشیمو میگه،گوشیمو نشون میدم میگم
این نشانه صداقتمه،اما تباه نیستم رمز کارت بدم !!😅😏
- بعد ته ته برنامه ریزیمون اینه ک نه کافی شاپو میتونم بگیرم ازش
نه کلبه وحشتو میریم،نه شهربازی رو،نه حتا سینما
فامیل انقد اهل عمل،خسته میشه -