دیوانه

خدا همیشه به دیوانه ها حواسش هست

"او میکشد قلاب را..."

عشق را شاید

انسان رد میشه و فراموش میکنه...
اما گاهی،
انگار تموم نمیشن یه سری چیزا
مثلا گیر می کنی به لبخند مهربون کنج لب یکی
می مونی تو صدای پای یه شعر،یه آواز...
یا یه نگاه مهربون،
یه جفت دست نوازشگر شاید... 
زندگی قدم زنان میگذره ،
 اما تو جا میمونی ازش،
 بس که غرقی و هیچ غریقی نیست!

میگم،
من جا موندم تو "ط ُ "
تو چی؟گم نکردی خودتو؟





صالحه.ن

پ.ن۱:این نوع دیگر دوست داشتن است.

پ.ن۲:داشتم فکر میکردم
 خاطره ها رو همین جا گذاشتنا و جا موندنا میسازه،ـ
قشنگ نیست؟انقدر گوشه به گوشه جا می مونیم اما کوچیکتر نمیشیم؟

۳ موافق ۰ مخالف
پس اسمش طاهاس @_@

اینا رو بهش میگن درک کانکشن. همه چیز به هم وصله. ما بعضی از اتصالات رو درک میکنیم. البته تا حدودی.
تو متریکس میگه تو اینجا نیستی که انتخاب کنی قبلا انتخاب کردی اینجا هستی که بفهمی چرا انتخاب کردی. به فلسفه ش کاری نداریم اما به تعمیمش کار داریم D: ما به هم وصلیم باس اتصالمونو درک کنیم.

هر چقدر بیشتر اتصالات رو درک کنیم بیشتر احساس غرق شدگی و به تعبیر من گم شدگی میکنیم اما از یه آستانه ای که میگذره احساس برعکس میشه و کم کم خودمونو پیدا میکنیم. گر چه هر کسی یه ارتفاعی از این راه رو بالا میره.

اما به نظر من نوع دیگه ای از دوست داشتن نیست؛ بلکه بیدار کردن حس دوست داشتنه.

اینم من فکر میکنم، جاگذاشتن و جاموندن انتهای پنجره زمانی خاطره رو تعیین میکنه و خاطره رو تجربه می سازه.
با کمال احترام سرکار خانم نونک باس بگم اینم یه جور دیگه من درک کرده م: ما گوشه به گوشه جا نمی مونیم ما گوشه به گوشه کاشته میشیم ریشه میزنیم و وسعت پیدا میکنیم. البته که قشنگه ^_^

😂😂نه طاها نیست😂😂


اهووووم...

بیدار کردن حس دوست داشتن
شاید حتا به حال من نزدیک تر هم باشه
ـ
یعنی چی ک انتهای پنجره ی زمانی خاطره رو تعین میکنه؟

واقعا ک چقدر قشنـــگ،
کاشته شدن😍اری...آری😍

عزیزم😄
خیلی قشنگ بود

قشنگ خوندی❤

اسمش طاها است ؟ /:
خوبه طاها ؟ D:
متن زیبایی بود :)

ببینم میتونید ی طاها ب ریش ما ببندید😓😂


ممنون،زیبا خوندید🌹

هر خاطره ای در یه بازه زمانی رخ میده دیگه. این بازه زمانی = پنجره زمانی. انتهای پنجره زمانی = انتهای بازه زمانی. اینکه تعبیرش میکنی به جاموندن و جاگذاشتن، من تعبیرش میکنم به بخشی از این بازه زمانی که تجربه کردن خاطره رو خاتمه میده.
آندرستند =)

اوووو مااای گااااد

بعله فهمیدم:)))

+من این طور تصور کردم
ک وقتی خاطره ای ساخته میشه انگار همه تکثیر بشن
میرن تو یه بعدی ب اسم خاطره
انگار من ک الان دارم اینجا حرف میزنم
یه بخش از من تو تولد دیشب مونده و تکون نمیخوره....
یه بخش دیگه تو فلان کافه اس،یه بخش فلان صحبتـ
و هر مرور خاطره میشه  رجوع ب اون جاموندمون....

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
«دیوانه بودن همیشه بد نیست
میتوانی دقیقا وسط نقطه ی انجماد بایستی
و سرت از فکری شیرین گرم سوختن باشد:)»

این طبع که من دارم با عقل نیامیزد....

آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان