يكشنبه ۹ تیر ۹۸
+
وقتی یه مدت طولانی نمینویسم دست و دلم دیگ به نوشتن نمیره...
بعدنا فقد غصه اشو میخورم که ثبت نکردم حال خوب لحظه هامو...
از حس های مختلفم بنویسم؟
از تو شک و یقیین غوطه ور بودنم؟
از دلتنگیام؟
به عقب اگه نگاه کنم
بلند بلند خندیدم.
به عقب اگه نگاه کنم
به دخترِ زرد توی اینه لبخند زذم
و این خوب بودن روزا رو مدیون ادمای خوب اطرافم هستم.
دلبر
ملیکا
جانم
فاطمه
ادمای دور و نزدیک
پیامای کوتاه و بلند
خاطره های کوچیک و بزرگ.
++
داشتم فکر میکردم چقدر شبیه ادم چند ماه پیشم؟
منی که انقدر موهامو بافته بودم و موج دار شذه بود
که لختیشو نمیشناختم
چقدر میشناسم خودمو الان؟
یاد این شعر افتادم:
"آراسته ظاهریم و باطن نه چنان
القصه چنان که مینماییم نه ایم"
+++
مامان میگف از اول خودش کاراشو پیش میبرد
خندم گرف
نگفتم هنو خبر نداری از خودسریام:دی
+++++
اونروز افتادم دنبال یه پروانه سفید
شالم سرخورد از سرم،گمشدم ،اما صدامو رها کردم و اواز خوندم
برا بابا تعریف کردم خندش گرفت
اما زندگی همین سربه هوایاس.
+++++
شاعر میگه:
"تو آن شعری که من جایی نمیخوانم"
++++++
معلقم،نه معلق صفت خوبی نیست
شناور.
به دستاویزی برای چنگ زدن نیازمندیم
#نیازمندیها
+++++++
اونروز به ساجده میگم
تو منو به خاطر خودم دوست نداری
میگ:پس دقیقا بخاطر چیت میخوام دوست داشته باشم؟
درخورترین پاسخ
++++++++
به مامان میگم چ دختر خوبیم عا
بگو خداحفظم کنه:))
میگ چرا؟
میگم خو دختر خوبیم دیگ:)