جمعه ۲۸ تیر ۹۸
یاد کج بحث گفتناش افتادم،خدایی از رو لجبازی نیس😅
واقعا درک نمیکنم یوختایی!
ـ
دیروز صبحونه الهه سادات پیشمون نشسته بود
بهش گفتم صبحم بخیر شد دیدمت❤
و چقدر دیروز روز بخیری بود😌
ظهر که با رفیقجان گذشت
غروب که با خانواده
و شب که با جان ِدل بخیر شد.
اونقدر ک بعد مدتها هی غش غش بخندم و موهام بریزه تو صورتم
اونقدر ک از از حواس پرتی راه گم کنم😅
ـ
امیرعلی بغلم کرده محکم فشارم میده از این بغلا که میچسبه
کوفته قلقلی به روم نمیاره دلش تنگ میشه اما میشینه روپام بلند نمیشه منم لپشو گاز میگیرم😁
بالاخره شیوه های رفع دلتنگی متفاوته😁
😁
ـ
میگم من نمیفهمم چطور میتونه این سختی رو دوس داشته باشه خو
میگه خب عاشق نشدی😊
ـ
سر ناهار نگام میکنه چشمک میزنم بهش
یهو جیغشون میره هوا
میگم بااباا این کارا چیه چشمک بود فقدا😂
از دست رفتگانند.
بعد منو ک دوس دارم کوالا باشم درخت بغل کنم مسخره میکننـ
بعد منو ک دوس دارم کوالا باشم درخت بغل کنم مسخره میکننـ
خو چـرا؟