يكشنبه ۳ شهریور ۹۸
چشام اشکیه،دماغمو بالا میکشم صدامو صاف میکنم میخونم:
"ساغرم شکست ای سآقی
رفته ام ز دست ای سـآقی..."
بابا میزنه زیر آواز:
"ساقی بده پیمانه ای زان می که بی خویشم کند،
بر حسن شور انگیز تو عاشق تر از پیشم کند
زان می که در شب های غم بارد فروغ صبحدم
غافل کند از بیش و کم فارغ ز تشویشم کند..."