دیوانه

خدا همیشه به دیوانه ها حواسش هست

دوباره از نو

فک میکنم بعد یکماه
دوباره اتگشتام داره بپر بپر میکنه رو کیبورد....
عمر درگذره همچنان
یهو صدای محمدرضا میپیچه تو گوشم که
«دست طبیعت گل عمر مرا مچین...»
که خب ناگزیریم...
 
زمان میگذره و این خوبه تقریبا
اگه بلد باشیم از گذشتن و عبور کردن لذت ببریم:)
 
درد میاد میشینه
تاول میشه رو انگشت حلقه ات
میسوزه...تاول میترکه...صد بار جای زخم به اینطرف و اونطرف میخوره
اما اخرش خوب میشه
خیلی وقت قبل روغن داغ بود و پرید رو انگشتم نشست
سوخت و پوست و گوشتمو خورد
اما الان
از جای زخم روی انگشتم فقد سرخی مونده
و این یعنی امید
بهش نگاه میکنم و جون میگرم برای تولد برا ترمیم:)
 
دیشب
اول ازادراه
برا نماز واستاده بودیم و من دلم بغل میخواست
وسط بوق بوق ماشینا و سردی هوا
دله دیگه!
نمیفهمه !
دستمو به سمت بابا دراز کردم 
باهاش دست دادم و خندیدم
خودش منو تو بغلش جا داد
اون سه سانت فاصله برداشته شد:)
 
 
سرمو به شیشه تکیه داده بودم و بیرونو نگاه میکردم
حس کردم
چقدر خدا رو شاکرم:)
خوشبختی وسط سینم نشسته و خون پمپاز میکنه به رگ هام
حس کردم
«من از ان روز که در بند توام ازادم»
و به خدایـجان گفتم :
:"تا تکیه گاه تویی هراس نیست:) "
 
 
کربلا بودم .جاتون سبز بود وقت قشنگیاش
 
پارسال اهمال کاری کردم
انقدر ننوشتم ننوشتم که حس نوشتن پرید
اما ایندفعه به امید خدا مصمم تو نوشتن
پر حرفم.
تا چه پیش اید...
ارزوهای خوب و قشنگی های دنیا روونه ی قلباتون:)
 
۱ موافق ۰ مخالف

امیدوارم انگشتات از این بپر بپر دست نکشه.

زیارتت هم قبول باشه قشنگم😘

😁مشکرم❤


حوصله ش سر رفته اومده اینجا

آشپزی بلد نیس روغن داغ میپاشه تو چش و چارش

دوست پسر نداره خودشو واسه باباش لوس میکنه

و...

کربلا هم دیگه بچه بازی شد

 

سلام :| دیگه از اون عکس زشتا نذاریا

😂😂چقدر عصبی😂😂

اتفاقا چون خیلی حوصله داشتم و دل تنگ بودم اومدم اینجا
اشپزی ک اره متاسفانه زیاد بلد نیستم😂😂
حالا چش و چار هیچی دلم به حال شوورم میسوزه همش😂
خو برا اوشونم خودمو لوس میکنم برا بابامم لوس میکنم چ عیبی داره؟😁😁😂

کربلا هم 😁نمیدونم والا😁ـبریم ادم شدن یاد بگیریم،نریم؟

سلام به روی ماهت قشنگِ نگار😂😁
چشم
حال و احوالت؟

بخش‌هایی از این نظر که با * مشخص شده، توسط مدیر سایت حذف شده است

الهی من **** **** ***** *** ****** *** *** ****** ****** ***** ******* ******ونمیگم بقیشو😜

عجالتا چند لحظه کت بسته بشینید من دورتون بگردم

عصبی نه ناراحن :(

این چه عکس دل خراشانه ای بود گذاشته بودی و رفته بودی هان؟

قشنگ نگار که دوست پسرشه اسمشم بهروزه +_+

خوب استم

تو چطوری (به نظر میاد بهتری =])

ببخشید ک

دلخراشانه نبودا...
دوباره نگا کن
پشت بابا واستاده بود انگشتشو گرفته بودم
کیفیت و اینا نداره تو اسانسور بودیم
ولی دوسش داشتم  خب

عههه؟؟من از بهروز خبر ندارممم کههه

خداروشکر خوب استی:))
بلی منم بهترم و خوبم:)

 

سلام صالی

میخوای قربون دوستت بری

چرا از من مایه میذاری😁

 

 

سلام میثم..

من خواب دیدم باز🤣

این بار تعبیرشد.

پلوی عروسی رو افتادیم فک کنم🤣🤣

سلام خوشگل خانوم
خواستم از تو هم یادی کرده باشم😁😁


چههه خووواااابااااا چهه تعبیراااا😁😁
علاوه بر عبدصالح
باید یوزارسیف یا ابن سیرین صدات بزنم ازین ب بعد😁
بگو ان شاالله ولی
پلو و شیرینی و ایناش به من ربطی نداره
از خودش بگیرید🤣🤣

+نمیدونم چرا یهو یاد اون خوابت افتادم
ک شوورتو فرستاده بودی بره برام کرفس بگیره!

 

میثم خان.

تودایی شوهرمنی

خبرداری🤣

والا من اسمشو نمیدونستم هنوز

بهروز دوس ندارم

نمیشه یه خواهرزاده ی خوش نام تر بیابی؟

 

 

صالللی..

بار آخرته  منوبهروزو اذیت میکنی

بابت بدغذاییت.

مرررسی اه😘

 

😂😂

نگار و بهروز؟
بدم نمیشه عا😂😂ــ


نه دیگ الان قیمه هم میخورم عزیزم😁
خودتو ب زحمت ننداز اصا

نشستم دقیقا به همون حالت توام باخجالت🙈❤

😁😁قربوون خجالتات😁😁

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
«دیوانه بودن همیشه بد نیست
میتوانی دقیقا وسط نقطه ی انجماد بایستی
و سرت از فکری شیرین گرم سوختن باشد:)»

این طبع که من دارم با عقل نیامیزد....

آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان