پست قبلی میخواستم بگم
مواظب تلاشامون باشیم ک تباه نشه!
تباه شدن سخته...
درد داره!اونم بدجوری.
داشتم فکر میکردم چطوری میشه تباه نشه تلاشامون...
یاد استاد عین صاد افتادم
تو رشد میگه:
"دل هایی که بر اساس اهمیت حادثه ها،کارها را رده بندی کرده اند؛
در حالی که هزار کار دارند ؛بیش از یک گرفتاری برایشان نیست!
چون در یک لحظه گرفتاری ما فقط مربوط به آن کار و آن حادثه ای است که اهمیت زیادتری دارد و ضرورت بیشتری."
این هم نوعی تباه شدن تلاشه که کاری رو انجام بدی که ضرورت نداشته!
و من چقدر ادم این تباه شدنام!
شده همش بدوید و تموم نشه کارا؟ یه حس اینجوری.
ولی چقدر خوب میگه استاد که "ما بازیچه شتاب ها هستیم مگر هنگامی که از پیش طرحی داشته باشیم"
میدونید ما خیلی وقتا رام اتفاقات هستیم
در صورتی که میفرماد:
وَسَخَّرَ لَکُمْ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعًا مِنْهُ
و این برنامه داشتن اتفاقات رو رام ما میکنه...
تلاش هامون رو جهت میده
تلاشِ بی جهت تباهی محضه!
خسته شدن داره فقط . در صورتی که تلاش ، شیرینیش میچربه به خستگیاش.
"اخسرین اعمال" اون هایی هستند که تلاش هاشون بی جهته
پس"ضل سعیهم".
و من خیلی از این ایه میترسم.
از بی جهت بودن...