وقتی میخواستیم بیایم خونمون
گفتم میگن یکسال اولش پر چالش ترین ساله.
شاید واسه اینکه یچیزایی رو میبینی از پارتنرت که فکرشو نمیکردی.
وقتی میخواستیم ازدواج کنیم، مشاور ازم پرسید:
چقدر میشناسیش؟
گفتم مثلا ۷ از ده.
بهم خندید! گفتم دیگه از ۵ ک پایین نمیام.
الان میفهمم خب اون موقع واقعا ۷ تا نمیشناختمش...
الانم شاید نشناسمش....
تو این یه سال ، انقدر زاویه های مخفی همو دیدیم و شناختیم
که مطمئن میگم
هفتا نمیشناسمش.
شایدم پنج تا نشناسمش.
ولی یچیزایی ازش میدونم، یه چیزایی دیدم، یه چیزایی شناختم...
که از ته قلبم مطمئنم به خواستنش:)
این سالی که گذشت، من ازش خیلی چیزا رو یاد گرفتم
خیلی چیزا رو هم دیدم، حسرت خوردم من اونجوری نیستم، اما یاد نگرفتم.
مثلا،
اینکه چقدر بلده حرف بزنه. از دلخوری،از عشق ، از خوشی،از نا خوشی...
اینکه چقدر همراهه....همدله... پشتوانه اس
اینکه چقدر فارغ از کلیشه ها در موقعیت ها بهترین راه رو میره .
اینکه چقدر راحت مثل جوونه ای ک تو آب باشه ریشه میزنه و رشد میکنه.
راستش
قبلا اگ میخواستم ب کسی بگم مهمترین ویژگی از نظرم برای یک پارنتر چیه
خیلی گنگ بود
اما الان میگم: «حریت»
و علی یک «حر» واقعی هست.
دقیقا چیزی ک من نیستم!😅🤦 (بله ،بله، میدونم ک نیستم. و نمیدونید چقدر سخته حر بودن)
و من وقدر خوشبختم ک گمشدم رو پیدا کردم؛)