۱. از دور اینجوریه که،
مگ مریضه اون بدنسازی که وقتی راحت میتونه دستشو بیاره بالا دمبل ۱۰ برمیداره؟
وقتی میتونه راحت بشینه بدوه؟
وقتی میتونه بخوره ، نمیخوره؟
ولی در واقع کسی نمیاد بگه چرا اینکارو میکنی؟
زندگی هم همینه،
ب خودمون وزنه های سنگین وصل میکنیم،
میدویم،
محروم میکنیم خودمون رو....
و این اصل زندگیه.
۲.محیط ا.پ محیط بسته ایه(در ذهن من، واقعش رو نمیدونم هنوز)
برام عجیبه وقتی بعضی همکارا صحبت های سیاسی میکنن.
و امروز یکی از همکارا انقد ناراحت بود که صداش رفت بالا از هیجان،
از اونطرف هم با بغض و محتاط حرفهایی زده شد.
در حال تمرین سکوتم.
بی اعتمادم و همش با خودم میگم تمرکزت رو کارت باشه،
صحبتت با هیچکدوم اثر بخش نیست انرژیتو سیو کن.
و برام عجیبه این ورژنم ک گوش میده!
۳.وقتی نگاه میکنم میبینم تک تکمون جایی هستیم
ک از جایی ک هستیم یک پله بالاتر بریم.
من اگ تو جایگاه م بودم ، حتی ز
موفقیت رو شاید تجربه میکردم،
شاید انقدر ک الان دارم اذیت میشم اذیت نمیشدم،
ولی رشد نمیکردم،
شاید م اگ تو جایگاه من بود میشکست /شاید هم نه.
ولی خوشحالم که داره رشد میکنه:)
۴.از خودم پرسیدم :
چرا از روندت لذت نمیبری؟
چرا تلاشهات راضی ت نمیکنه؟
فکر میکنم ، کمال طلبیم مث یک مریضی اود کرده.
با علی صحبت میکردم و تکتک صحبتاش رو قبول داشتم
ولی اثر نداره روم.
اینجوریم ک
من میخوام دوتا بال داشته باشم،
میدونم ک نمیتونم دوتا بال داشته باشم،
ولی این دونستنه اثری نداره
و همچنان ناراحتم که چرا بال ندارم:/
مریضم؟ بله!
۵.میچسبه بهم ،
اینک میلاد دورم میپلکه و کتاب نگارششو میخواد حل کنه،
و هی سوال،هی سوال
میچسبه بهم ک فهمیده بیشتر اینک با شیطنش توجهمو بدست بیاره،
راحتتره ک با انجام فعالیت،
با اینک وقتی کارم داره قانونو رعایت کنه دستشو ساکت بالا بیاره
نگاهمو بگیره.
_ حالا فردا میشه همون اش و کاسه ی قبلی عا:// ولی خوبه😅_