۱.بعد از مدتها یک سفره صبحانه ی خوب ،
همون ک دوست دارم
تکه ای از هر چیز ، با چایی و جا شکری تو سینی چوبی.
و سرشیر و عسل
مغز وسط خرما.
۲.لمس خورشید و تابشش
نور نور نور .
نور،
سراسر احساس زنده گی داره.
۳.مزه ی خوب وصل کردن لپ تاب و قطع وصلی نت وسط فوتبال
تداعی حس فیلم های دهه ۵۰/۶۰ و سختی تنظیم انتن
همونطور پرجمعیت و دور هم
همونطور قاب کوچیک
و سعی مدام پس روندن این فکر که:
« مومن! انقدر بی دغدغه و بیکار شدی بشینی ۹۰ دقیقه دنبال توپ دویدن رو ببینی؟کار عبثی نیست؟ خاک بر سرت»
۴.لذت عمیق بلند کردن دو دست موقع گل زدن و فریاد پیروزی
۵.غلیان خونم از صحبت های خاله زنکی درمورد بچه دار شدن.
بیان اعتراضم
بی توجه به پایی ک مدام سعی داره با اشاره ساکتم کنه😁
۷.اذیت ،
خنده
و گفتن حرفهای جدی و نیمه جدی لابه لای شوخی
۸.صحبت دو طرفه از دو لایه عمیق درونی ، روی پاگرد پله
یکی درون من،
یکی درون تو.و احساس همدلی.
۷.خیالِ پیچیدن بوی زندگی تو خونه...
و ناگزیر بودن از حرکت...