يكشنبه ۶ آذر ۰۱
ما اینطور با درد ها برخورد میکنیم:
به روی هم نمی آوریم.
ما باهم میجنگیم،
یکدیگر را می دریم،
زخم های عمیق بر تن هم می گذاریم؛
و بعد خودمان را
به فراموشی می زنیم.
با دست های خون آلود به هم چای تعارف میکنیم،
و با لب هایی ک هنوز بوی داد میدهند بهم لبخند میزنیم.
ما به روی هم نمی آوریم عزیزم،
سالهاست اینطور زندگی کردیم.
سالهاست زخم روی زخم گذاشتیم.
از من نخواه زخم ها را بدوزم.
از من نخواه به دادخواهی التیام برخیزم؛
که این زخم ها آنقدر عمیق اند
ما را میبلعند.
که درد ها آنقدر زیادند ، که ما را غرق کنند.
بیا خودمان را به فراموشی بزنیم :)
مثل همیشه.
این قانون جنگیدنِ ماست.