۱.دنیا قوانین ساده ای داره که خیلی عجیبه!
مثل اینکه توقف نمیکنه!
گاهی ما رنج بزرگی داری،
غم عظیمی داریم
دوست داریم لحظه ای به نشانه ی همدلی و همدردی دنیا بایسته،
شونه ی مارو فشار بده
شاید بگه:«حق داری بشینی و غمگین باشی»
کی میدونه؟ شاید اصلا این حق ماست که این اتفاق بیوفته!
ولی اینطور نیست.
جهان با سرعت همیشه ادامه میده...
و ما چاره ای نداریم که همراهش حرکت کنیم.
۲. از خونه تا مدرسه یک ساعت راهه.
دو طرفه و پر پیچ و خم
ولی خلوت.
خیلی خلوت.
تو راه برگشت بودیم که یک کاروان ماشین پشت سر هم
از روبرو میومدن
با سرعت از کنارشون گذشتیم.
از اعلامیه روی ماشین فهمیدیم که دارن میرن عزا.
و فکر کردم:
چقدر راحت از کنار عمیق ترین رنج ها میگذریم!
ما با سرعت از کنارشون گذشتیم
و اونها می مونن و گودال های بزرگ،از رنج های عظیم.
و این تصویر زندگیه:
گذشتن ...
رفتن...
و تا ابد نموندن هیچ کس برای همدلی.
و ما همیشه از کنار رنج ها و غم های دیگران
همینقدر سریع عبور میکنیم...
گاهی به نشانه تاسف لحظه ای می ایستیم
گاهی سر تکون میدیم
گاهی زیر لب دعایی میکنیم
ولی میریم.
میریم و میگذریم
چنان که انگار غمی نبوده....