چهارشنبه ۱۷ خرداد ۰۲
تا حالا به «قدم رنجه فرمودید » فکر کردید؟
چقدر تصدق و قربان صدقه دارد؟
انگار این تعارف ، زنی باشد با موهای مصری و لب های نیمه باز و منتظر
و انگشت های کشیده به طلب و چشم های عاشق...
که چارقد گلگلی دارد و قوری گل سرخش چای لب سوز.
معشوق که از راه می رسد
آن دست های منتظرش را می کشد به صورتش،
نیم نگاهی به خستگی قدم هایش میکند
و زمزمه برمی دارد:
«تصدق قدم هایت شوم که رنجهشان کردی!
بنشین،
بنشین برایت چای بیاورم،
قربان قدم هایت بروم که آمدی آخر.»
اصلا برای همین است نباید بیخود خرج کرد این تعاریف را،
اسراف است ؛بیهوده به کوچه ریختن زمزمه ی عاشق...