دیوانه

خدا همیشه به دیوانه ها حواسش هست

دروغ

خورش را روی گاز میگذارم و برنج را توی پلو پز 

حساب میکنم فلان ساعت که وقت رسیدنش است خورش جا افتاده باشد و ترجیحا برنج تازه پخته باشد.

خانه هم مرتب باشد 

معمولا نزدیک آمدنش کارهایم تمام است.

اگر با موتور رفته باشد هر صدای موتوری گوش هایم را تیز میکند.

یا هر ماشینی که توی کوچه بپیچد بلندم می‌کند.

خودم را مشغول کتاب میکنم که حواسم به ساعت نکشد،

ولی هنوز مانده به آمدنش صبر ندارم،

هی در خانه راه میروم و تکه ای جا به جا میکنم،

کارعقب مانده ای را دست کاری میکنم

دلم می تپد.

نه تاب نشستن دارم نه طاقت کار دیگری.

من همه ی کارهایم را کردم و «منتظرم»، «چشم به راهم»

خبری که نمیشود ، انگار آرامشم بهم میریزد،

من این ساعت ها،  کاری جز با تو بودن نداشته ام که...

بی چاره میشوم در نبودنت انگار‌،

در خانه راه میروم و دریای دلم موج میزند.

بعد فکر میکنم:

دروغ گفته ایم منتظریم؛

ما هیچ وقت منتظرت نبوده ایم!

دروغ گفته ایم عجله کن،

ما هنوز کارهای نکرده داریم...

 

۳ موافق ۰ مخالف

خدا شما رو برای همدیگه حفظ کنه :)

ممنونم مهربان:))

چقدر حق.....

افسوس.

چقدر در مفهوم، عمیق بود و زیبا بیان شده بود :)

زیبا خوندی:)

ممنونم

برای هردوی شما آرزوی شادی‌های عمیق می‌کنم.

ممنونم از مهربونیت😌🌻

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
«دیوانه بودن همیشه بد نیست
میتوانی دقیقا وسط نقطه ی انجماد بایستی
و سرت از فکری شیرین گرم سوختن باشد:)»

این طبع که من دارم با عقل نیامیزد....

آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان